بررسی و نقد رویکردها و تصمیمات دکتر محمد مصدق
بررسی زندگی و زمانه دکتر مصدق با تأکید بر دوران نخست وزیری
نوشته دکتر محمدامین زرگر (متن کامل مقاله)
عدم حضور مصدق در مجلس برای مدت طولانی (نزدیک به دو سال) حتی در زمان اعلام استیضاح در تیرماه 1332، اعلام حکومت نظامی برای ماههای متمادی، اعلام رفراندوم و انحلال مجلس، درخواست اختیارات بیش از اندازه از مجلس و ... همه و همه باعث بدبینی دوستان و همراهان سابق مصدق شد و آنان در واکنش به شخصیت جدید مصدق، اطراف او را خالی کردند.
مقدمه
قیام مردم ایران در دهه 30 به رهبری آیت ا... کاشانی و دکتر مصدق از مهمترین عرصههای بروز و ظهور هویت ملی ایرانیان بوده که میتوانست به نتایج درخشانی منجر گردد. اما سیر تاریخی رخدادهای آن دوره و برخی سیاست های سیاسیون ناگزیر این حادثه مهم را به بیراهه ای کشاند که به نظر برخی تحلیلگران، اوضاع سیاسی ایران را به مراتب بدتر از وضعیت پیش از قیام نمود. در ایجاد، رشد، افول و سقوط قیام ملی شدن نفت، شخصیتها و گروههای مهمی مانند آیت ا... کاشانی، دکتر محمد مصدق، جبهه ملی، حوزه علمیه قم، دربار، سفارت امریکا و لوژهای ماسونی ایران نقش داشتند که در این مختصر به هیچ عنوان قصد بررسی همه نقش آفرینان این قیام بزرگ و چندجانبه را نداریم بلکه تنها به بررسی کلی شخصیت و تأثیر افکار و عملکرد دکتر محمد مصدق در این ماجرا خواهیم پرداخت. باید توجه نمود که نوشتن و بررسی درباره شخصیتی که بسیاری از جنبههای واقعی زندگی او پنهان مانده، مشکل است، خصوصا اینکه آن فرد یکی از اعضای حلقههای ماسونی باشد که پنهانکاری از لازمههای عضویت در آنهاست. با اینکه دکترمصدق از شخصیتهای معاصر تاریخ ایران است و هنوز بیش از چند دهه از مرگ وی نگذشته است، بسیاری از منابع تاریخی در خصوص گفتهها و عملکرد او دچار دوگانگی میباشند و تمیز میان دو نقل متفاوت تاریخی کار هر کسی نیست و گاهی اوقات تشخیص آن غیرممکن میباشد، چرا که دوگانگی در تاریخ در بسیاری از موارد عمدی و از خرابکاریهای مغرضان بوده است، اما تا آنجا که اسناد و مدارک اجازه تشخیص صحیح به ما بدهد وارد موضوع خواهیم شد. نکته دیگر اینکه موضوع دکترمصدق از تابوهای همیشگی مجامع تاریخی بوده است که سخن گفتن از او در هر جمعی، یا مخالفت و اعتراض شدید موافقان و یا مخالفان را در پی داشته است و به نظر میرسد هیچگاه توافقی در این موضوع مورد انتظار نخواهد بود. از دوره سقوط مصدق و تبعید وی تا سالها پس از مرگش در دوره پهلوی، سخن گفتن از مصدق و نام بردن از وی جرم محسوب میشد؛ و پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 تا به امروز، نقد و انتقاد از وی نوعی توهین به شخصیت مصدق محسوب شده و هرگونه نقد و بررسی عملکرد و شخصیت او، با هجوم طرفداران وی مواجه میگردد. با توجه به موارد یاد شده، مقاله حاضر تقدیم خوانندگان میگردد.
1. زندگینامه دکتر محمد مصدق[1]
محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۲۶۱ در تهران به دنیا آمد. پدر وی، میرزا هدایتالله آشتیانی معروف به «وزیر دفتر» از بزرگمردان دوره ناصری و مادرش ملک تاج خانم، فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایبالسلطنه ایران بود. مصدق پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد و به مستوفیگری خراسان گمارده شد و با وجود سن کم در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را جلب کرد.
وی در اولین انتخابات مجلس در دوره مشروطیت انتخاب شد ولی اعتبارنامه او بهدلیل سن او که به 30 سال تمام نرسیده بود، رد شد. مصدق در سال ۱۲۸۷ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و پس از خاتمه به سوئیس رفت و به اخذ درجه دکترای حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد.
مصدق با آغاز جنگ جهانی اول به ایران آمد و با سوابقی که در امور مالیه و مستوفیگری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه گمارده شد. در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله عازم اروپا شد. پس از کودتای سید ضیاء و رضاخان، مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و پس از استعفا از فارس عازم تهران شد ولی به دعوت سران بختیاری به آن دیار رفت.
دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد. در همین زمان با رضاخان سردار سپه نخستوزیر وقت که به شاهی رسیده بود، به مخالفت برخاست. با پایان مجلس ششم و آغاز دیکتاتوری رضاشاه، دکتر مصدق خانه نشین شد و در اواخر سلطنت رضاشاه پهلوی به زندان افتاد ولی پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد.
در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران بهوسیله نیروهای روسیه و بریتانیا، رضاشاه از سلطنت برکنار شد و مصدق به تهران برگشت. وی پس از شهریور ۲۰ و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار روسیه برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع میشد. در انتخابات دوره ۱۵ مجلس با مداخلات قوامالسلطنه و شاه و ارتش، دکتر مصدق نتوانست قدم به مجلس بگذارد.
در سال ۱۳۲۸ دکتر مصدق اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کرد. گسترش فعالیتهای سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار و صندوقهای ساختگی، آراء تهران باطل شد و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق به مجلس راه یافت. پس از ترور نخستوزیر وقت، طرح ملی شدن صنایع نفت به رهبری دکتر مصدق در مجلس تصویب شد. پس از استعفای حسین علاء که بعد از رزمآرا نخستوزیر شده بود، دکتر مصدق به نخستوزیری رسید و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد.
پس از شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بینالمللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت.
در کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، شاه فرمان عزل دکتر مصدق را امضا کرد و رئیس گارد سلطنتی را موظف کرد تا با محاصره خانه نخستوزیر، فرمان را به وی ابلاغ کند. در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دولت مصدق سقوط کرد. مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد و دادگاه وی را به 3 سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن 3 سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.
در سال ۱۳۴۲ همسر دکتر مصدق، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق دو پسر و سه دختر بود. در ۱۴ اسفند سال ۱۳۴۵ دکتر محمد مصدق به دلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه روبرو شد و وی را در یکی از اتاقهای خانهاش در احمدآباد به خاک سپردند.
2. افکار و اعتقادات
طرفداران دوآتشه دکترمصدق او را چنان توصیف میکنند که کوچکترین خدشهای بر شخصیت وی نتوان گرفت. توصیف آنها از خصوصیات اخلاقی و اهداف و آرمانهای مصدق، هرچند در بسیاری از موارد، مصادیق دقیقی دارد، اما در برخی موارد نیز بیشتر به مبالغه میماند. مخالفان مصدق نیز بسیاری از توصیفات مذکور را فریبکاری و دروغ میپندارند. در این قسمت بیشتر به افکار و اعتقادات مصدق که میتوان آنها را از سخنان و عملکرد وی با یک دیدگاه سطحی برداشت کرد میپردازیم.
حامیان مصدق ایستادگی مصدق در مصاف سیاستهای استعماری و عشق به آزادی و حکومت مردم را از ملزومات دائمی حیات سیاسی وی میدانند. آنها میگویند که وی هرگز به مردم دروغ نگفت و اشکهای او را هنگام نطقهای سیاسی خالصانه و دلسوزانه میدانند.[2]
دیگر اینکه وی را بسیار رقیق القلب و برای ملت دلسوز میدانند. از قول مصدق بعد از کودتا نقل میکنند که: «هر کاری که انگلیسیها میخواهند بکنند. آقا این مملکت نشد. این ملت نشد. خدا میداند هیچ جای دنیا اینطور نمیتوانند بکنند (در حال اشک ریختن) ... این مملکت از دست می رود. این معشوقه ماست. ... »[3]
صداقت و راستگویی و نفرت از دروغ و تهمت را دیگر سیمای مصدق میدانند. آنها صداقت و شجاعت مصدق را باعث این میدانند که رفت و آمد خود را به دربار محمدعلی شاه قاجار علنی میوکرد و یا اینکه از منشی سفارت انگلیس پناه خواسته بود.[4]
او را دارای تدبیر و سیاست میدانند و از مکر و تزویر بری، و برای مثال به مقاومت وی در برابر اجرای قانون کاپیتولاسیون توسط کنسول شوروی در تبریز هنگامی که خود والی آذربایجان بود، استناد میکنند.[5]
طرفداران دکتر مصدق درباره اعتقادات دینی وی نیز به این استناد میکنند که وی در یک خانواده مسلمان به دنیا آمد و در نوشتههایش نیز اعتقاد عمیق خود را به دین اسلام اعلام کرده است. مثل این گفته مصدق که ما باید خود را به آن درجه از استقلال واقعی برسانیم که هیچ چیزی جز مصلحت ایران و حفظ قومیت و دین و تمدن خودمان محرک ما نباشد ... و یا اینکه ... من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می نمایم. دیگر اینکه در مخالفت با حضور وثوق الدوله در کابینه گفته بود: ... هر ایرانی که دیانتمند است و هر کسی که شرافتمند است تا بتواند باید روی دو اصل از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوهای ننماید که یکی از آن دو اصل اسلامیت است و دیگری وطنپرستی و امروز در مملکت ما اصل اسلامیت اقواست، زیرا که یک مسلمان حقیقی تسلیم نمیشود مگر اینکه حیات او قطع شود.[6]
همچنین از پاکدستی مصدق و عدم آلوده شدن دست وی به رانت و ویژه خواری گفتهاند که از جمله آن ماجرای عصبانیت وی هنگامی که پسرش دکترغلامحسین مصدق از وی درخواست صدور دستوری دربارهی یک نامه را داشت، میباشد.[7]
مصدق مخالف استبداد بود و البته قرائت خاصی از دموکراسی داشت. اظهارنظرهایی از وی ثبت شده که نشان از دیدگاه خاص وی دارد: «... تمام مردم باید غمخوار جامعه بوده و در مقدرات آن شرکت نمایند، در این صورت منجی و پیشوا مورد ندارد.»[8]
نگاه خاص مصدق به استبداد البته نشان از آن دارد که وی به فراخور زمان قضاوت خود را نسبت به استبداد و حکومت فردی و اختیارات حاکم، عوض نمودهاست. در بخشهای آینده خواهیم دید که مصدق تفاوت محسوسی میان استبداد قاجاری، با استبداد رضاخانی و البته میان استبداد رضاخان و محمدرضا پسرش قائل بود. همچنین رفتار وی در قبال اختیارات هیأت حاکمه در دوره مجلس و نخستوزیری خودش متفاوت بود.
3. موافقان و مخالفان، دوستان و دشمنان
موافقت و مخالفت با مصدق، هرچند از ابتدای حضور وی در مجلس شورای ملی و در بحبوحه تغییر سلطنت کلید خورد، اما تا به امروز ادامه دارد و هر چند سال یک بار شدتی دوباره یافته و نقل محافل میگردد. اما تفاوتی اصولی میان مخالفت و دشمنی، و همچنین موافقت و دوستی وجود دارد. بسیاری از مخالفان مصدق، دوستان وی بودند، و بودند افرادی که با وجود موافقت با مصدق و جانبداری از او، دشمنانی بدتر از دشمنان شناخته شده برای وی قلمداد میشوند. اکنون به بررسی گروههای مختلف از یاران مصدق و غیر آن میپردازیم.
انگلیس و امریکا: این دو کشور، تا آنجا که میتوانستند جلوی پای دولت نوپای مصدق سنگ اندازی نمودند. نمونههای روشنی از دشمنیهای انگلستان و ایالات متحده با مصدق قابل بیان است که به برخی از آنان اشاره خواهد شد. اما در مورد امریکا باید توجه کرد که این کشور ابتدا نسبت به مصدق و دولت وی ابراز دوستی و حمایت مینمود و در ادامه و پس از تکیه بیش از اندازه دولت مصدق به امریکا، پشت وی را خالی کرد. اما انگلیس از همان ابتدا تمام تلاش خود را برای ساقط کردن دولت مصدق انجام داد تا آنجا که توانست سازمان جاسوسی امریکا را نیز برای همراهی با خود قانع نموده و طرح کودتا به سرانجام برسد.
پس از اعلام ملی شدن نفت در تیرماه 1330 انگلیس از ایران در دادگاه بینالمللی لاهه شکایت کرد و دادگاه قرار موقت صادر نمود. ترومن ریس جمهور وقت امریکا تلاش کرد مصدق را برای پذیرفتن رأی دادگاه راضی کند اما موفق نشد و بنابراین، کمکهای اقتصادی امریکا به ایران را قطع کرد و در برابر تقاضاهای مالی جدید ایران، سیاست دفع الوقت را در پیش گرفت.[9]
همچنین پس از کودتا نیز انگلیس نقشههایی برای مصدق داشت. از الهیار صالح نقل است که پس از کودتا بیش از همه جان دکتر مصدق از ناحیهی عاملهای انگلستان در تهران در خطر بود.[10]
دولت امریکا در برابر فشارهای انگلیس و تحریمها آنطور که دولت ملی انتظار داشت، از مصدق حمایت نکرد و او را تنها گذاشت. شکست مصدق در کسب مساعدت امریکا، برای آن کشور نیز یک شکست بیسروصدا به همراه داشت و آن اینکه اعتماد و محبت ایالات متحده در دل ایرانیان از بین رفت.[11] امریکا هرچند دشمنی خود را با مصدق آشکار نکرد اما تا پیش از کودتا عملا زمینههای سقوط وی را فراهم نمود.
امریکا میتوانست مصدق را نجات دهد، اگر میخواست. اما چه میشد کرد که امریکا دوست دیرینه انگلیس بود و تحمل رنجش آن را نداشت. هندرسون، سفیر امریکا در پاسخ به پیشنهاد عجیب مصدق که گفته بود حاضر است در قبال وام امریکا به ایران، تمام نفت موجود کشور را به نصف قیمت به امریکا بفروشد، با صراحت اعلام داشت: «اگر امریکا این مقدار نفت را از ایران خریداری کند امیدهای موجود برای حل مشکلات میان ایران و انگلیس از بین میرود.»[12]
خصوصا از زمان روی کار آمدن آیزنهاور در امریکا، ایالات متحده بیش از پیش تلاش در سقوط مصدق نمود. پس از انتشار نامههای مصدق به آیزنهاور در تیر 1332، مخالفان مصدق تقویت شدند و فضای عمومی دیگر به نفع او نبود. دو روز بعد از انتشار نامههای مذکور، روزنامه نیویورک پست به نقل از دالس، وزیر خارجه امریکا نوشت: «هر نوع حکومت غیرکمونیستی در ایران روی کار بیاید، بهتر از مصدق است.» امریکا هم از قدرت گرفتن حزب توده ابراز نگرانی میکرد و این در حالی بود که سازمان سیا در حال بررسی طرح کودتا بود؛ کودتایی که در 28 مرداد 1332 به سرنگونی دکتر مصدق منجر شد و زاهدی با توافق امریکا و انگلیس به نخستوزیری رسید و کمکهای اقتصادی که دولت امریکا از مصدق دریغ کرده بود، پس از کودتا به سرعت به زاهدی اعطا شد![13]
دربار پهلوی: محمدرضا پهلوی و درباریان، از قیام ملی آسیب دیده و قدرت خود را در معرض خطر میدیدند. محمدرضاشاه که پس از اخراج و تبعید رضاخان، میراث دار حکومتی وابسته و ضعیف بود و اثری از اقتدار در رخساره نداشت، پس از به صدا درآمدن زنگ قیام توسط دکتر مصدق و آیت ا... کاشانی، باقیمانده اعتبار و قدرت خانواده پهلوی را در معرض خطر میدید. بنابراین تا زمانی که میتوانست با مصدق دشمنی میکرد.
پس از کودتای 28مرداد 1332، ملکه مادر، اشرف پهلوی، و همچنین گروههایی از نظامیان و فرماندهان ارتش که در پاکسازی ارتش توسط دکتر مصدق اخراج و بازنشسته شده بودند، به طور جدی از شاه میخواستند که دکترمصدق را به مجازات سختی برساند.[14]
دشمنی دربار با مصدق تا بدانجا بود که حتی از نقل اوصاف و احوال گذشته مصدق نیز نگران بود و از ذکر نام او آسوده نبود.
گفتهاند که شاه بخشی از یادداشتهای حساس دکتر قاسم غنی را که در تهران بود، پس از اطمینان به اینکه دیگری آنها را ندیده و نسخهی دیگری نیز استنساخ نشده، از میان برد.[15]
مجلس: دوگانگی مجلس در تعامل با مصدق ریشه در دوگانگی رفتار مصدق در برابر مجلس داشت. مصدق که پیش از نخستوزیری از مخالفان سرسخت افزایش اختیارات هیأت حاکمه بود، پس از رسیدن به صدارت به شدت به افزایش اختیارات خود اصرار داشت و این موضوع واکنش مجلس را در پی داشت. همچنین بیاعتنایی مصدق به توصیهها و فشارهای نمایندگان که البته بسیاری از آنها بیمورد و خارج از منطق و عرف بود، باعث افزایش تنش میان مجلس و دولت ملی شد. انحلال مجلس که در اواخر صدارت مصدق اتفاق افتاد نیز، باعث بیاعتمادی مجلسیان به مصدق شد.
در مجلس شورای ملی دشمنیهای به ظاهر بیدلیلی با هرآنچه مصدق انجام میداد، اعمال میشد. پروفسور حسابی که ابتدا مدیرعاملی شرکت نفت و سپس وزارت فرهنگ دولت مصدق را بر عهده داشت، اعتقاد داشت که کار چند تن از اقلیت کوچک مجلس هفدهم بخصوص مکی و بقایی، کارشکنی بر سر راه دولت دکتر مصدق بوده است.[16]
حزب توده: تودهایها در تمام طول دوره مبارزات مصدق او را عامل امریکا خواندند، اما پس از 28 مرداد در پلنوم چهارم حزب اعتراف کردند که در مورد مصدق اشتباه کرده اند.[17] اینان از جمله دشمنان مصدق بودند که پس از اینکه کار از کار گذشت، تبدیل به دوستان مصدق شدند!
دوستان بدتر از دشمن: در میان دوستان مصدق، کسانی یافت میشدند که بزرگترین تقصیرها را در سقوط وی به گردن داشتند.
علاوه بر توطئه امریکا و انگلیس و عوامل مزدور، یکی از مواردی که موجبات شکست مصدق و حکومت وی را فراهم ساخت، همراهی گروهی از یاران گذشته وی بود. مثلا عبدالقدیر آزاد رهبر حزب استقلال و از اعضای اولیه جبهه ملی، متوقع بود که دکترمصدق در تشکیل کابینه سهمی به وی بدهد ولی مصدق زیر بار این امر نرفت. حزب زحمتکشان دکتر بقایی و حزب ایران هم انتظارات مشابهی داشتند.
حالت انقلابی جامعهی شهری پس از اعلام شکست کودتای 25مرداد بسیار بالا بود تا اینکه مجموعهای از شخصیتهای به اصطلاح ملی که بیشتر از وزیران و مشاوران مصدق بودند، آن شور انقلابی را به انفعال و تسلیم تبدیل کردند. از 27 مرداد 1332 سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش دکتر مصدق به جان هواداران مردمی مصدق افتاد و همهی سازمانهای مدافع حکومت ملی را مجبور کرد که خفه و خانه نشین شوند تا او بتواند دشمنان نهضت ملی را بکوبد. به این بهانه بارها به دکتر مصدق اطمینان میداد که به زودی تظاهرکنندگان تار و مار میشوند و ارتش بر اوضاع مسلط میشود! نهایتا دکترمصدق در محاصرهی اوباش و گارد شاهنشاهی قرار میگیرد و خود ریاحی به مصدق تلفن میزند که کار از کار گذشته و باید تسلیم شود.[18]
سرلشکر زاهدی نیز که زمانی وزیرکشور دولت مصدق بود و پس از برکناری به اپوزیسیون طرفدار شاه و مخالف مصدق تبدیل شده بود، نهایتا صدارت را پس از مصدق عهده دار شد.
روحانیت: حوزه علمیه و روحانیون در برابر مصدق نظر واحدی نداشتند. با توجه به تجربه تلخ مشروطه که بسیاری از روشنفکران پس از رسیدن به مناصب، روحانیون همراه با مشروطه را فدای اهداف خود کرده و یا آنها را خانه نشین نمودند، سالها بود که روحانیت از همراهی با این قشر پرهیز میکرد. اما آیت ا... کاشانی در این میانه دل را به دریا زده و نقش محوری را در قیام ملی بر عهده گرفت.
بسیاری از ملیگراها در گذشته و حال سعی در تضعیف نقش آیت ا... کاشانی در قیام ملی داشته اند. اما در تأثیر وی در قیام، همین بس که به محض کنار کشیدن وی و خانهنشینی او، بدنه مردمی قیام دچار فروریزش شد.
کاشانی حتی در ماههای آخر که پنهانکاری و رفتار غیرصادقانه مصدق برای بسیاری از سیاسیون مشخص شده بود، از جانبداری مصدق دست بر نداشت و اقدام به برگزاری همایش مردمی در حمایت از وی نمود، اما در هفتههای آخر دیگر با وی همراهی نکرد که در این باره روایتهای متضاد و مختلفی وجود دارد. به اعتقاد بسیاری از روحانیون و همفکران کاشانی، مصدق در امانتداری و هدایت صادقانه قیام دچار لغزش شد و باعث از دست رفتن سرمایهای شد که متعلق به شخص خودش نبود. با این دیدگاه دیگر همراهی با مصدق موضوعیت نداشت و طیف آیت ا... کاشانی که از ابتدای قیام دوشادوش مصدق روانه میدان شده بودند، از زمان خانهنشینی آیت ا...، دیگر با وی همراهی نکردند و با او به مخالفت پرداختند، هر چند در مخالفت خود به دشمنی و رفتار عملی برای سقوط مصدق روی نیاوردند.
مسله دیگر، دیانت مصدق بود. شایعات زیادی درباره عدم تقید مذهبی مصدق وجود داشت که شیوه رفتار مصدق نیز مؤید آن بود. روحانیون و قشر مذهبی جامعه با وجود چنین مسئلهای نمیتوانست خیلی به وی اطمینان کند و در عمل هم، پس از آزادی عمل غیرمنطقی که حزب توده در لوای حمایت دولت ملی دریافت داشت، امید مذهبیون به مصدق کمرنگ شد. شواهد نشان میدهد که مصدق اعتقاد اسلامی کاملی نداشت و خود را از بند تقید به حدود و احکام آزاد میدید و به طور سلیقهای به مسائل مذهبی نگاه میکرد. هنگامی که وی در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی وسط سخنرانی در ماه مبارک رمضان، تقاضای آب کرد، یکی از نمایندگان تهران به وی تذکر داد که دکتر، اینجا کشور اسلامی است، تظاهر به فسق نکنید. اما مصدق بیتوجه به این مسئله یا از روی درک ناقص خود از مفهوم صداقت، در پاسخ گفت من عوامفریبی نمیکنم! همچنین وی اعتقادی به حکم صریح اسلام درباره ارث نداشت و در تز دکترای خود که موضوع آن ارث بود، احکام اسلامی را زیر سوال برد.[19]
4. رفتار سیاسی مصدق
در رابطه با مسلک سیاسی مصدق، برخی معتقدند که وی از هواداران «ولونتاریسم» بوده و وی را در این مورد به امیرکبیر شبیه میدانند. امیرکبیر در مقابل اصرار برخی فراماسونهای دوره خود که مصرانه خواستار مطرح شدند کنستیتوسیون (قانون اساسی) و استقرار پارلمانتاریسم بودند، مقاومت میکرد چرا که مردم را فاقد بینش سیاسی لازم میدانست. مصدق نیز هیچگاه به دموکراسی کامل تن در نداد. بدین سبب میتوان نظام حکومتی دوران دکترمصدق را نیمه دموکراتیک تصور نمود.[20]
اما فارغ از سبک حکمرانی مصدق، مهمترین ویژگی رفتارهای سیاسی مصدق را میتوان در دو مؤلفه خلاصه کرد: «1- مشروطه خواهی مصدق که نوعی مشروطه خواهی معتدل است و برآمده از خاستگاه اشرافی اوست. 2- رویکرد ضد بیگانه و ضد استعماری مصدق که میتواند زندگی، اولویتها و ارزشهای سیاسی مصدق را توضیح دهد.»[21] در حقیقت با این رویکرد مشخص میشود چرا مصدق در جایگاهی که میتوانست ریشه استبداد را خشک کند، این کار را نکرد، یا اینکه چرا اینقدر دیر به شخصیت و دروغگویی محمدرضا پهلوی پی برد. همچنین تندرویهای ماندگار و زیبای مصدق در برابر استعمار انگلیس، ملموس و قابل فهم میگردد. در ادامه به بررسی رفتار و نوع تعامل مصدق با مراکز قدرت خواهیم پرداخت تا از رهگذر تحلیل رفتارهای وی، بیشتر به عمق افکار و نگاه او پیببریم.
1-4) مصدق و حکومت
مصدق خود از وابستگان خانواده قاجار بود (مصدق السلطنه) و در دوره قاجار نیز از مسئولان و والیان حکومت بود. ابونصر عضد قاجار (فرزند عضدالسلطان پسر مظفرالدین شاه) خواهرزادهی دکتر محمد مصدق و همچنین برادر همسر مهندس احمد مصدق پسر ارشد دکتر مصدق بود. در سیاههای که دکتر سیف ا... وحیدنیا از ملاکان بزرگ اوایل مشروطیت به چاپ رسانده، نام اکثر اعضای خاندان دکتر مصدق از جمله عضدالسلطان در شمار زمینداران بزرگ ایران آمده است.[22]
اما آغاز حضور سیاسی وی و نقش آفرینی اش در مقابل حکومت به دوران رضاخان برمیگردد. هنگامی که در نهم آبان 1304 لایحه تغییر سلطنت در جلسه علنی مجلس بررسی میشد وی به عنوان یکی از اعضای گروه اقلیت مجلس به رهبری آیت ا... شهیدمدرس با این لایحه به طور جدی مخالفت کرد و گفت: اگر سرم را ببرند و تکهتکهام بکنند ... زیر بار این حرفها نمیروم و بعد از بیست سال خونریزی حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئیس الوزراء، هم حاکم، اگر این طور باشد که ارتجاع صرف است.[23]
سخنان مصدق در بزنگاههای مهم دوره حضور وی در عرصه سیاسی، نشان از رویکرد ضداستبدادی وی دارد، با این همه مصدق بزرگترین ضربهها را از اعتماد خود به دربار خورد. مصدق به رضاخان اطمینان نداشت اما به محمدرضا پهلوی اعتماد کرده بود و تا اواخر دوره نخستوزیری خود این اعتماد را حفظ کرد، تا اینکه به ناگاه و پس از ماجرای نهم اسفند 1331 متوجه توطئه و تزویر دربار و شخص شاه شد که دیگر خیلی دیر بود. در بخشهای آینده به این مسئله اشاره کردهایم.
مصدق از همان اوایل زندگی سیاسیاش به مخالفت با سلطنت استبدادی رضاشاهی برآمد و میگفت چنین حکومتی در زنگبار هم وجود ندارد. وی میگفت: «هیچ ملتی در سایه استبداد به جایی نرسیده است.»[24]
مصدق میگفت: «من نمیدانم چه طور است دول بزرگ دموکرات، تعالی و ترقی مملکت خود را در آزادی و دموکراسی تشخیص دادهاند، ولی در ممالکی شبیه ایران سعی میکنند که مردم را از این مزایا محروم کنند.»[25]
مصدق در محدودسازی استبداد و سلطنت یک رویه ناقص را در پیش گرفت. به این شکل که در ابتدای کار شاه و دربار را محدود کرد و خصوصا با الحاق وزارت جنگ به کابینه، یک متحد سنتی دربار را از آن جدا کرد، اما در ادامه کار در حالی که قدرت فائقه کشور را به دست داشت، از اعمال برخی اصلاحات و حذف برخی افراد و گروههای معاند خودداری کرد و به جای آن حتی در مواردی به تضعیف یاران واقعی خود پرداخت. رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی(ره) اشاره دقیقی به این موضوع داشتهاند:
این غفلت بزرگ از رجال سیاسى و علما و ـ عرض مىکنم که ـ سایر اقشار مملکت ما واقع شد، و این آدم را تحمیل کردند بر ما و دنبالهاش را هم گرفتند که قدرتمندش کنند. از آن وقت تا حالا هم غفلتها شده است. «قوامالسلطنه» مىتوانست این کارها را بکند لکن با غفلتها، با ضعف نفسها نکرد. از او بالاتر «دکتر مصدق» بود. قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او براى مملکت مىخواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکى از اشتباهات این بود که آن وقتى که قدرت دستش آمد، این را خفهاش نکرد که تمام کند قضیه را. این کارى براى او نداشت آن وقت، هیچ کارى براى او نداشت، براى اینکه ارتش دست او بود، همۀ قدرتها دست او بود، و این هم این ارزش نداشت آن وقت. آن وقت اینطور نبود که این یک آدم قدرتمندى باشد... مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکن غفلتى شد. غفلتى دیگر اینکه مجلس را ایشان منحل کرد و یکىیکى وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتى استعفا دادند، یک طریق قانونى براى شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست، تعیین نخستوزیر با شاه است؛ شاه تعیین کرد نخستوزیر را! این اشتباهى بود که از دکتر واقع شد. و دنبال آن این مرد را دوباره برگرداندند به ایران. به قول بعضى که «محمدرضا شاه رفت و رضاشاه آمد»! بعضى گفته بودند این را به دکتر که کار شما این شد که محمدرضاشاه رفت ـ خوب، محمدرضا آن وقت یک آدم بىعرضهاى بود و تحت چنگال او بود ـ او رفت و رضاشاه آمد یعنى یک نفر قلدر آمد.[26]
به هر حال، مماشات مصدق با دربار به شدت ضعیف شدهی پهلوی، چه از روی عزت نفس بوده و چه از بیتدبیری و تصورات نادرست، موجب بازگشت قدرتی شد که مصدق احتمال آن را نمیداد و این به ضرر نهضت ملی تمام شد. اما مسئله مهم اینجاست که مصدق در همان قیام 30 تیر نیز عملکرد مبهمی داشته است. حسین مکی مورخ سرشناس تاریخ معاصر در این باره چنین گفته است: «شما اگر متن گزارشی را که بنده در مجلس دورة هفدهم ارائه کردم ببینید در آنجا کاملاً تشریح کردم که در قضایای مربوط به وقایع سی تیر اگر آیت الله کاشانی، بنده و بقایی نبودیم مصدق ول کرده بود رفته بود و در خانه اش را هم بسته بود و غیرممکن بود قیام سی تیر صورت بگیرد…»[48]
2-4) مصدق و قدرتهای خارجی
مصدق بارها و بارها نشان داد که مخالف سرسخت وابستگی کشور به قدرتهای خارجی است. این مسئله وقتی جالب میشود که مصدق را که خود از اعضای فراماسونری بوده، در مقابل استاد اعظم فراماسونری ایران، یعنی محمدعلی فروغی ذکاءالملک قرار میدهد. فروغی که از قشر روشنفکر و از بزرگترین نویسندگان و اساتید تاریخ و ادبیات زمان خود بود، به پشتگرمی قدرتهای خارجی و انگلیس، منشأ بسیاری از تحولات پس از مشروطه بود که از آن جمله، میتوان به تعیین شاه ایران پس از تبعید رضاخان اشاره کرد.
دکترمصدق در مجلس ششم تندترین انتقادها را در قالب بیانی تند با رگههایی از طنز، حواله فروغی میکند. این در حالی بود که وی فروغی را که در مقام وزارت جنگ بود متهم کرد که عهدنامه ترکمانچای و کاپیتولاسیون را تجدید نموده است و به همین دلیل مصدق، همراه با فراکسیون اقلیت که آیت ا... مدرس نیز عضو آن بود، در هنگام معرفی کابینه حسن مستوفی در شهریور 1305 با وی مخالفت نمود (فروغی تمام این اتهامات را طی نامه ای به یکی از دوستانش، مفصلا رد میکند و ادعای مصدق را نیز درباره کاپیتولاسیون دروغ میخواند.).[27]
مصدق در تمام دوره صدارت خود، به جز ایالات متحده تقریبا با هیچ قدرت خارجی ارتباط خوب و مناسبی نداشت. وی نتوانست و به اعتقاد برخی نخواست از هیچ قدرتی کمک بگیرد، که این مسئله البته در تحلیل رویکردهای شخص وی طی مدت نخستوزیری، پیچیدگیهای غامضی را پیشروی تحلیلگران قرار میدهد. بدعهدی روسیه در تحویل بدهی ایران پای اقتصاد دولت ملی را لنگ کرد؛ شکایت نفتی انگلیس، دوران طلایی سردمداران ایران تازه مستقل و آزاد شده را مشغول دفاع از حق بدیهی خود نمود؛ تعلل امریکا در کمک به مصدق و رفتار دوگانه و ریاکارانه دولتمردان غربی در برابر استقلال ایران، دولت ملی را در انفعال قرار داد. همه این موارد نشان از این داشت که شاید مصدق اگر هم میخواست، نمیتوانست خیلی شرایط را بهتر کند. البته مسئله آنجا پیچیده میشود که مصدق آنجا که میتوانست هم نخواست اندکی اوضاع را بهتر کند! به این مسئله در بخش بعدی خواهیم پرداخت.
3-4) صداقت، آرمانگرایی و مردمداری مصدق
سخن از مباحث اخلاقی خیلی ساده نیست و تنها میتوان از روی ظاهر به یک قضاوت سطحی اکتفا کرد. اینکه مصدق تا چه اندازه در برهههای مختلف مبارزه و حضور سیاسیاش با مردم و همراهان و یاران خود رسم صداقت را به جا آورده و تا چه اندازه به آرمانهایی که به زبان میآورد اعتقاد داشته، تنها از سخنان و عملکرد او حدس زده میشود. یکی از ویژگیهای او صراحت لهجه بود که با استفاده از همین صراحت، بسیاری از شعارها و آرمانهای او روشن میگردد.
بعد از حادثهی خونین 30 تیر که هزاران تن از مردم تهران عازم خانهی دکتر مصدق شدند، وی در حالی که به شدت میگریست، از بالکن خانه اش خطاب به مردم گفت: «ای کاش مرده بودم و ملت را این طور عزادار نمیدیدم ... ای مردم به جرأت میگویم، استقلال ایران از دست رفته بود. ولی شما با رشادت خود آن را نگاه داشتید.»[28]
عقب نشینی سرسختانه از رفتارهای مکرر مصدق بوده است. مصدق هرگاه که میتوانست با استعفا شرایط را بهتر کند به این شیوه روی میآورد، هرچند در تمام موارد این روش جوابگو نبود. وی در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی علیه سهیل و تدین و دیگران به علت اختلاس در بیت المال اعلام جرم نمود اما وقتی با مخالفت و مقاومت عناصر فاسد مواجه شد، مجلس را ترک گفت و اعلام کرد: «اینجا مجلس نیست، اینجا دزدگاه است.»[29] وی در غائله 30 تیر با حضور مردم و کشته شدن عدهای در لوای حمایت آیت ا... کاشانی و جبهه ملی، پس از استعفا از صدارت، به قدرت بازگشت.
برخی تحلیلگران اعتقاد دارند که مصدق از گریهها و اشکها و همچنین غش کردن در مجامع عمومی، قصد فریبکاری عمومی را داشته است. هرچند به این سادگی نمیتوان چنین ادعاهایی را اثبات نمود، اما بعضی رفتارهای مصدق و پنهانکاریهای او نشان میدهد که در ادعاهای خود رسم راستی و درستی را به طور کامل به جا نیاورده است. وقتی درباره یک فراماسون آن هم در آن سطح سخن میگوییم، سادهلوحانه است که تمام احتمالات را در نظر نگیریم!
مصدق که ادعای مبارزه با استعمار انگلیس او گوش فلک را کر کرده بود، هنگامی که در رأس هیأتی بلندپایه برای پاسخگویی به شکایت انگلیس از ایران در شورای امنیت، به امریکا سفر میکند احمد متین دفتری داماد خود را که فرد مشکوکی بود و اسنادی در زمینه ارتباط او با انگلیسیها کشف شده بود، به همراه میبرد. مصدق در پاسخ عدهای از مخالفان که از او میخواهند عناصر جاسوس یا مشکوک را به همراه نبرد، ادعا میکند که متین دفتری به هزینه خودش در این سفر حاضر میشود. دکتر بقائی در پاسخ وی میگوید: «بسیاری از اشخاصی که متهم هستند، حاضرند هزینه سفر همه هیأت را بپردازند و با شما به آمریکا بیایند!»[30]
علاوه بر این مصدق اقدام به تعلل در تصمیمگیری در این سفر 42 روزه نمود. افراد و نمایندگان مختلف از دولتمردان امریکا با مصدق دیدار نمودند و هیچ نتیجهای حاصل نشد. شاید انعقاد یک قرارداد موقت جهت تأمین منابع مالی دولت میتوانست برای آن روز کشور راهگشا باشد و کار به تضعیف دولت ملی کشیده نشود. اما مصدق گویا هیچ انگیزهای برای حل مشکل نداشت. وی سرسختانه به همه نمایندگان دولت امریکا جواب منفی میداد. والترز منشی هریمن در یادداشتهای خود ذکر کرده که در شب آخر اقامت طولانی مصدق در امریکا به دیدار مصدق رفته است. اما مصدق به محض ورود والترز او را بغل کرده و میگوید: «میدانم برای چه آمدهای. پاسخ من همان پاسخ قبلی است، یعنی نه!» والترز سپس به وی میگوید: «شما مدتی است در امریکا به سر میبرید. ... در صورتی که اکنون با دست خالی به ایران برمیگردید.» اما مصدق پاسخی عجیب و غیرمنطقی به وی میدهد: «شما متوجه نیستید. من با بازگشت با دست خالی، موضع قویتری خواهم داشت تا با مراجعت با یک سازش که به بهای از دست دادن طرفدارانم تمام شود.»[31]
جالب است که اصلا صحبت از عمل به وظیفه نیست بلکه موضوع اصلی طرفداران شخص مصدق است! همین نخستوزیر محبوب، پس از بازگشت به کشور، جزئیات مذاکرات را از مردم و مجلس مخفی نموده و دیگران را مقصر عدم توافق احتمالی معرفی میکند: «متأسفانه از مساعی در جلب موافقت دیگران تا کنون نتیجهای که باید حاصل نشده و وظیفه مردم این مملکت است که دامن همت به کمر زنند و با یاری خدا به اصلاح امور بپردازند.»[32]
در آن هنگام آیت ا... کاشانی و قاطبه مجلس از چنین پنهانکاری آگاه نبودند و هنوز به صداقت مصدق اطمینان داشتند. اما گروهی از نمایندگان مخالف مصدق از او خواستند به مجلس بیاید و توضیح دهد که 42 روز در امریکا چه کرده و چرا بدون دعوت قبلی، از امریکا به مصر رفته است؟
4-4) مصدق و کودتا
بیشترین انتقادات به مصدق، شاید مربوط به ماجرای 28 مرداد 1332 باشد. هرچند خلاصه نمودن منش و روش مصدق به محدوده زمانی کودتا و روزهای قبل و بعد از آن بیانصافی است، اما چشم بستن بر چنین تجربه تلخی، از دست دادن اندوخته سیاسی یک ملت است. اشتباهات مصدق در کودتا چنان توجیهناپذیر و جبران نشدنی بود که برخی هواداران او، بیشتر سعی در کتمان آن دارند تا توجیه آن.
مصدق در هفتههای پایانی صدارت خود، مجلس را منحل کرد و هرچند برخی از دوستان وی به او تذکر دادند که در صورت انحلال مجلس، شاه نخستوزیر را تعیین میکند، او از این تصمیم منصرف نشد. انحلال مجلس شاید بزرگترین اشتباه مصدق بود که تمام سرمایه قیام ملی را به باد داد. شاید مصدق اینگونه میپنداشت که با وجود سابقهای که در تعیین و انتخاب نخستوزیران قبلی و عدم مقبولیت نخستوزیر انتصابی وجود دارد، عزل وی توسط محمدرضا شاه امری غریب و استثنایی است، و دیگر به این مسئله توجه نکرده بود که برگزاری رفراندوم نیز امری غریب و استثنایی بود که برای اولین بار توسط خود مصدق به وقوع میپیوست. به هر روی، آنچه نباید میشد شد و در نبود مجلس، حکم عزل او - همانگونه که به وی هشدار داده شده بود - صادر گشت.
دکتر مصدق در بازپرسی و مدافعات در دادگاه پس از کودتا، شجاعانه و با زیرکی عمل کرده و علاوه بر آن وکیل مدافع برجسته ای برای وزرا، سربازان و افسران مدافع خانهاش شد. هر کس که کتاب محاکمات و لوایح فرجامی مصدق را میخواند، آرزو میکند که ای کاش یک هزارم این شهامت، درایت و شجاعت را در روزهای 27 و 28 مرداد 1332 به منصهی ظهور میرساند. از بزرگترین سوالات تاریخ آن دوره ایران، ضعف عمل مصدق است که هر کس از آن به گونهای متفاوت تعبیر و تفسیر میکند.
پس از کودتا و در هنگامی که مصدق در زندان بود، دکتر کیانوری به وسیله سرگرد همایونی یکی از افسران سازمان نظامی حزب پیشنهاد میدهد که وی را از زندان فراری داده و مصدق در خارج از کشور، رهبری مبارزه را بر عهده بگیرد. اما مصدق پیام داد که در دادگاه مدارکی را رو خواهد کرد که حقایق افشا شده و شاه رسوا شود و اینکه حال و حوصله فرار و دربهدری را هم ندارم.[33] این مسئله نشان میدهد که مصدق امیدوار بوده که بتواند در زندان نیز نقش یک رهبر دربند را ایفا نماید، در صورتی که مصدق از تمام یاران دیرین خود بریده بود و دیگر کسی نمانده بود تا از او حمایت کند. مردم نیز پس از عقبنشینی احزاب و گروهها و خصوصا پس از عرض اندام اوباش و مزدوران هوادار شاه در خیابانها، دیگر در میدان حاضر نبودند.
در بخش بعدی، به علل و عوامل تنها ماندن مصدق خواهیم پرداخت.
5. چرا مصدق تنها ماند؟
عوامل مختلفی به انزوای مصدق و دولت ملی کمک کرد. توطئه دربار، کارشکنی حزب توده و احزاب دیگر، دلخوری و ناامیدی دوستان ملیگرا و روحانی مصدق از وی، پولهای سرازیر شده از سوی سازمانهای جاسوسی انگلیس و امریکا به سوی مخالفین، عدم توانایی مالی دولت ملی در رفع بحرانها، و شاید از قابل تأمل ترین عوامل موثر در این رابطه، تدبیر ناقص و تحلیل نادرست مصدق از شرایط بود. هرچند برخی افراد، بوی خیانت و فریبکاری از رفتارهای مصدق استشمام میکنند، اما عملکرد ماههای آخر صدارت وی، بیشتر به نوعی بیتدبیری و البته در برخی موارد به پنهانکاری شبیه است.
1-5) سردرگمی مردم و اختلاف به جای وحدت
در بحبوحه اوضاع اقتصادی وخیم دوران نخستوزیری مصدق، افشای متن نامههای مصدق به رئیس جمهور امریکا برای دریافت کمک مالی، انعکاسی منفی در داخل کشور علیه او ایجاد کرد و روزنامههای چپگرا با انتشار مقالههای مختلف به افشاگری در این باره پرداختند. امریکاییها درصدد برآمدند موضوع این نامهها را علنی کنند. این کار به ضرر دولت ملی بود. سفارت امریکا به وزارت خارجه ایران اطلاع داد چون خبرگزاری آسوشیتدپرس خلاصه ای از نامه را به دست آورده، بهتر است اصل نامهها به طور همزمان در تهران و واشنگتن منتشر شود. دکتر مصدق چاره ای جز پذیرفتن این پیشنهاد نداشت. لذا در 20 تیر 1332 متن نامههای تبادل شده بین مصدق و آیزنهاور در دیماه31 و تیر32 منتشر شد. انتشار این نامهها در داخل کشور ضربه سختی به موقعیت مصدق وارد کرد. مخالفان وی دریافتند که مصدق مورد حمایت امریکاییها نیست و آنچه تا کنون گفته شده بی اساس است.[34]
در جریان استعفای دکتر مصدق و ماجرای 30 تیر 1331، متأسفانه توده ایها با انسجام و برنامه ریزی، کار خود را انجام میدادند، اما احزاب حامی نهضت ملی ایران در حال برخورد با هم بودند. حزب ایران و زحمتکشان با هم درگیر بوده و مجمع مسلمانان مجاهد هم تشکیل شده و در دولت سهمیه میخواست.[35]
2-5) ریزش یاران و همراهان
یکی از عوامل تنهایی مصدق، حذف برخی یاران سابق وی بود. گروه بسیاری از دوستان و همراهان گذشته وی، پس از اینکه از گرفتن هرگونه سهمی از دولت و کابینه ناامید شدند، وی را تنها گذاشتند. اما حذف فیزیکی نیز عامل دیگر بود. ربودن و سپس قتل فجیع سرتیپ افشار طوس، ضربهای جبران نشدنی به گروه منسجم یاران نزدیک دکترمصدق توسط اینتلیجنت سرویس بود.
جانبداری و پروبال دادن به حزب توده از اشتباهات محض مصدق بود که قشر مذهبی و روحانی و به تبع آن، تودههای مردمی را از وی دلسرد کرد. البته اگر آن دیدگاه اسلامی لازم در وی بود، خود به خود با حزب توده مقابله میکرد اما متأسفانه اوج عملکرد حزب توده و آزادی آن در دوره مصدق بود و در دوران پس از کودتا، عملا روزنامهها و فعالیتهای سیاسی حزب به تعطیلی کشیده شد.
عدم حضور مصدق در مجلس برای مدت طولانی (نزدیک به دو سال) حتی در زمان اعلام استیضاح در تیرماه 1332، اعلام حکومت نظامی برای ماههای متمادی، اعلام رفراندوم و انحلال مجلس، درخواست اختیارات بیش از اندازه از مجلس و ... همه و همه باعث بدبینی دوستان و همراهان سابق مصدق شد و آنان در واکنش به شخصیت جدید مصدق، اطراف او را خالی کردند.
3-5) تحلیل ضعیف و محاسبات نادرست مصدق
امیدهای مصدق به مساعدت دولت امریکا برای مواجهه با مشکلاتی انگلیس برای ایران به وجود آورده بود، او را با شرایط دشواری مواجه نمود. مصدق گمان میکرد امریکاییها از ترس سلطه کمونیسم بر ایران حمایت از او را بر دوستی با انگلیس ترجیح خواهند داد، اما هم خطر کمونیسم در ایران بدان حد که مصدق درباره آن غلو میکرد نبود و هم اهمیت استراتژیک همپیمانی با انگلیس، برای امریکا بیش از آنی بود که تصور میشد.[36] تا پیش از آن امریکا سود خود را در یک ایران مقتدر میدید و هرگونه ضعف و بیثباتی حکومت ایران را زمینهساز دخالت شوروی میدانست. لذا در مهرماه 1329، ایران را جزء کشورهای مشمول اصل چهار ترومن جهت استفاده از کمکهای فنی و مالی قرار داد و رزمآرا، نخستوزیر وقت قرارداد مربوطه را امضا کرد. اما در همین زمان رزمآرا توسط فدائیان اسلام کشته شد[37] و یک روز بعد (17/12/1329) کمیسیون نفت مجلس به ریاست مصدق، ملی شدن نفت را اعلام کرد و نهایتا دکتر مصدق به نخستوزیری رسید.[38] این مسئله آغاز تغییر در سیاست امریکا جهت حمایت از ایران بود.
امریکا پس از حضور مصدق در نخستوزیری، در کشمکش حمایت یا عدم پشتیبانی از وی به سر میبرد تا اینکه دولت آیزنهاور (جمهوری خواه) بر سر کار آمد و حمایتها از ایران بسیار کمتر شد.[39]
اولین اشتباه تاکتیکی مصدق برای جلب حمایت امریکا، این بود که از انتظار بیطرفی دوستانه از امریکا داشت اما این تلقی او در واقع از درک نادرست وی از سیاست بینالملل ناشی میشد. مصدق به اهمیت جنگ کره، بحران برلین و دیگر بحرانهای جهانی برای امریکا بیتوجه بود و نمیدانست تا چه اندازه سیاست خارجی امریکا تحت تأثیر مبارزه با کمونیسم قرار دارد. همسویی منافع انگلیس و امریکا در مبارزه با کمونیسم، نکتهای اساسی بود که مصدق از آن غافل بود. در حقیقت اگر دولتهای وقت ایران در زمینه تأمین ثبات بازار نفت و مهمتر از آن دور ساختن ایران از حوزه نفوذ کمونیسم و شوروی ناتوانی نشان میدادند، امریکا در راستای چارهجویی به جایگزین ساختن این دولتها با یک دولت قوی میاندیشید. از سویی، به تناسب کمتر شدن امکان بروز توافق میان انگلیس و ایران، بر نگرانی امریکا از فراگیر شدن ایده ملی شدن نفت در کشورهای دیگر افزوده میشد، و لذا سیاست امریکا تدریجا از بیطرفی منصفانه به میانجیگری مثبت به نفع انگلیس تغییر یافت.[40]
مصدق همچنین در پاسخ سفیر امریکا در تهران که کوشید مصدق را راضی به تفاهم با انگلیس و تأمین نیازهای مالی کشور از درآمد نفت سازد، سرسختانه تهدید کرد که در صورت عدم پرداخت کمکهای مالی امریکا، مقداری از نفت را به چین، چکسلواکی و آرژانتین خواهد فروخت و نیز در دیدار دیماه 1330 با هندرسون، به وی گفت: «من با خلوص نیت حرف میزنم. به خدا قسم اگر به ایران کمک خارجی نشود، از هم متلاشی خواهد شد و در عرض سی روز انقلاب کمونیستی صورت میگیرد.»[41]
حال اینکه مصدق بر پایه چه محاسباتی دریافته بود که حزب توده با آن بدنه مردمی نه چندان تنومند و نفرت نسبی مردم از آن، چگونه میتوانست سی روزه انقلاب کمونیستی در کشور راه بیندازد، جای سوال دارد. آیا مصدق به راستی به این سخن خود اعتقاد داشت یا به ظاهرفریبی و سیاسیکاری رو آورده بود؟ آیا وی از محاسبات دقیق سفارت امریکا و سیا از اوضاع اجتماعی ایران بیخبر بود که چنین تهدید پیش پا افتاده ای را برای امریکا در آستین نگه داشته بود و آیا تمام تدبیر وی برای نجات کشور در تکیه به امریکا حتی با چنین روشهایی خلاصه میشد؟
قضاوت نادرست و تحلیل ناقص دکتر مصدق تنها به تفکر او درباره امریکا و جهان خارج محدود نمیشد. همانگونه که قبلا اشاره شد، مصدق شاه و دربار را هم درست نشناخته بود. پس از توطئه نهم اسفند 1331 که مصدق با آن عصبانیت به سخنرانی در مجلس شورای ملی پرداخت، پس از یک روز سخت به خانه برمیگردد. دکتر غلامحسین مصدق فرزند وی، خاطره آن شب را این گونه نقل میکند: «... همین که وارد اتاق شد، روی تخت خواب نشست و شروع به گریستن کرد و گفت: امروز پاک ناامید شدم. من دیگر به این مرد (شاه) اطمینان ندارم، برای او قسم خورده بودم، در حالی که برای پدرش (رضا شاه) قسم نخوردم. من فکر میکردم این جوان، با تجربهای که از سرنوشت پدرش به دست آورده است به کشورش و به مردم این مملکت خدمت میکند. ... امروز متوجه شدم چگونه آدمی است. او به من دروغ گفت، فریبم داد و قصد داشت به کشتنم بدهد. ...»[42]
علاوه بر بینش غیرقابل انعطاف دکتر مصدق در مسائل سیاسی، مشورت ناپذیری غیرقابل توجیهی نیز از او در تاریخ ثبت شده است. به گفته غلامحسین مصدق، دکتر حتی با فرزندان خود نیز مشورت نمیکرد.[43] آیا دکتر مشاورینی داشت که تا کنون ناشناخته مانده اند؟ یا اینکه به راستی به هیچ مشورتی تن در نمیداد؟!
ملیگراها به امریکا خوشبین بودند و امریالیسم را تنها در انگلیس و فرانسه و اتریش و ... میدیدند و امریکا را یک کشور دمکرات تلقی میکردند، صرفا به دلیل اینکه مستعمره گستردهای ندارد. بدون اینکه توجه داشته باشند که آن زمان تمام امریکای لاتین قرقگاه امپریالیسم امریکا بود و بعد از جنگ جهانی دوم هم که امریکا قدرتمندترین نیروی اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان شده بود و دیگر به امریکای لاتین هم اکتفا نکرد. همین مسئله هم مبنای اختلاف بین حزب توده و ملیگراها شده بود. از خلیل ملکی، رهبر جامعه سوسیالیستهای ایران گرفته تا اللهیار صالح، دکتر سنجابی، غلامحسین صدیقی و نریمان همه مدافع نظریه نزدیک شدن به امریکا بودند و عموما تحت تأثیر نگرشهای به اصطلاح دموکراتیک امریکا قرار داشتند.[44]
4-5) بحران مالی و فقر دولت ملی
ترومن رئیس جمهور وقت امریکا پس از مطالعه یادداشت سیا درباره بیفایده بودن کمک مالی به ایران و اینکه این کمک تنها به کدورت انگلیس از امریکا منجر خواهد شد، در حاشیه آن به سادگی نوشت: «من تصور نمیکنم لازم باشد ما در حال حاضر این وام را بدهیم.» و پاسخ منفی ترومن در 21بهمن 1330 تسلیم دکتر مصدق شد. مصدق اما دوباره زبان به تهدید گشود که بدون کمک مالی امریکا شاید فقط یک ماه دیگر بتواند دوام بیاورد؛ بنابراین دولت امریکا مسئول آنچه پس از آن در ایران روی دهد، خواهد بود. به این ترتیب در آستانه اولین سالگرد ملیشدن نفت، دولت ایران با انبوهی از شکلات اقتصادی روبرو شد. بودجه 1330 به تصویب مجلس نرسید و کسری بودجه به 28 درصد بالغ شد. اوراق قرضه ملی با سررسید دو ساله منتشر شد که با استقبال عمومی مواجه گردید اما بودجه تأمین شده تنها برای نیمی از هزینههای دولت کافی بود.[45]
5-5) توطئه امریکا و انگلیس
سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی امریکا و انگلیس ماهها وقت صرف کردند تا طرح کودتایی را پیریزی نمودند. دونالد ویلبر، روزنامه نویسی که عضو سیا نیز بود، در همان روزها گزارشی از آن واقعه نوشته که خود یک کتاب کم حجم ولی پرمحتواست. وی بیان میکند که برای به کارگیری افراد همکار در این کودتا زمان زیادی را صرف نموده است.[46]
سخن گفتن از نقش امریکا و انگلیس در انزوای مصدق و نهایتا کودتا، سخن را به درازا خواهد کشید که با هدف ما در این مقاله معارض است. همین که جنبههای شخصیتی دکتر روشن گردد ما به غرض خود دست یافتهایم.
نتیجهگیری
اگر همزمان با مصدق، یک ریس جمهور غیرمنعطف و نظامی به نام ژنرال آیزنهاور در رأس مدیریت سیاسی امریکا قرار نمیگرفت و دکتر مصدق همچنان هدایت و اداره جامعه را بر عهده داشت، و نفت ایران واقعا ملی میشد، با آن رویه ای که وی در پیش گرفته بود و برای 28 ماه کشور را بدون نفت اداره کرد، دور از ذهن نبود که ایران یک کشور صنعتی شده و با داشتن ذخایر و منابع طبیعی فراوان به مانند ژاپن به پیشرفت و توسعه دست یابد. حتی در چنین شرایطی زمینه برای استرداد اراضی از دست رفته ایران بر پایه قراردادهای تحمیلی گلستان، ترکمانچای، و آخال و جزایری در خلیج فارس فراهم میشد. اما دشمنی و مخالفت دو کشور همیشه دشمن ایران، روسیه و انگلیس مانع احیای پیشرفت ایران شد.[47] اما آنچه در واقع اتفاق افتاد این بود که فضای عمومی کشور پس از مصدق به مراتب بدتر از دوران پیش از مصدق بود.
قرار بود نفت ملی شود، اما از انگلیس به امریکا تحویل داده شد.
قرار بود آزادی و استقلال داشته باشیم، اما تمام روزنامه های مخالف بسته شدند و کشور نیز به شدت وابسته به امریکا شد.
قرار بود شاه محدود شود و استبداد ریشه کن شود، اما محمدرضا شاه که پیش از قیام ملی ضعیف و ناتوان بود، پس از آن قدرتمندترین فرد کشور شد و اختناق شدیدی بر کشور حاکم شد، احزاب و گروهها به انحلال و تشتت دچار شدند و سه سال پس از کودتا ساواک تأسیس شد تا هر صدای مخالفی را در نطفه خفه کند.
در نتیجهی تکرویهای مصدق، امید به هرگونه جنبش و کوششی برای آزادی تا سالها ضعیف شد، چرا که خیلی محتمل بود که هر کسی که در صدر مبارزات قرار گیرد، پس از پیروزی رفتار مصدق را در پیش گرفته و جنبش را به شکست سوق دهد.
شاید این حرف چندان خوشایند هواداران دکتر مصدق نباشد، اما به نظر اینجانب مصدق فرزند زمان خود نبود. وی متعلق به نسل قبلی مبارزان آزادی بود و تفکرات او بیشتر به درد مبارزات دوره مشروطه میخورد. اگر رهبری قیام ملی را کسی که تفکر جوانتر و منعطفتری داشت بر عهده میگرفت، چه بسا سالهای تلخ و سخت پس از کودتا بر ملت تحمیل نمیشد.
دکتر محمد مصدق هرچند خستگی ناپذیر مینمود، اما در حقیقت با توجه به آنچه در این مقاله بدان پرداختیم، شاید دچار خستگی سیاسی بوده و در اواخر دوره صدارت خود، چندان حوصله طراحی و تدبیر راهکار نجات قیام را نداشته است.
مصدق در بسیاری از شعارهای خود صادق بود و واقعا بدانها اعتقاد داشت، اما رسوب سابقه درباری و پیشینه خانوادگی وی، هیچگاه اجازه نداد که به راه حل بنیادین برای رفع استبداد از ایران بیاندیشد. اما عدم اعتقاد راستین وی به دموکراسی و همفکری، بسیاری از اطرافیان را از او دلسرد و سرخورده کرد.
استفاده و عبرت از تجربه رفتاری مصدق، در آینده سیاسی کشور بسیار کارساز است. نمیدانیم و قضاوت در این باره چندان ساده نیست، اما با توجه به روحیات مصدق، شاید اگر حکومت وی تداوم داشت، اکنون در تاریخ معاصر ایران، باید از دیکتاتوری موفقی سخن میگفتیم که کشور را از استعمار انگلیس نجات داد و به مانند کشورهای عربی اطرافمان، یک حکومت استبدادی وابسته به امریکا را بنیان نهاد.
[1] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پایگاه اطلاع رسانی، 20/2/1384
http://www.irdc.ir/fa/content/31875/default.aspx
[2] برای نمونه مراجعه شود به: افشار، ایرج؛ نگاهی دیگر به سیمای مصدق، مجله آرش، تهران، 1360، ص122
[3] افشار، ایرج؛ نگاهی دیگر به سیمای مصدق، مجله آرش، تهران، 1360، ص125
[4] همان
[5] همان، ص126
[6] انور، عبدا...؛ «دکتر مصدق بهانه ای برای مقابله با آزادی»، مجله آزما، تهران، 1378، شماره2، ص9
[7] ح.ا. «دربارهی خاطرات پدرم مصدق، نامهای از دکترغلامحسین مصدق»، مجله حافظ، تهران، 1383، شماره9، ص60
[8] «مصدق و نفت»، مجله فردوسی، تهران، 1383، شماره 17، ص24، به نقل از: جانزاده، علی، «مصدق»، نشر همگام، 1358، ص207.
[9] همراز، ویدا، «آیا مصدق فریب خورد؟»، ماهنامه زمانه، تهران، 1385، شماره44، ص17
[10] مهربان، رسول؛ «محاکمات دکتر مصدق، دکترمصدق در بند ارتجاع»، مجله چیستا، تهران، 1389، شماره 273، ص78
[11] همراز، ویدا، «آیا مصدق فریب خورد؟»، ماهنامه زمانه، تهران، 1385، شماره44، ص16
[12] همان، ص19، به نقل از تلگراف هندرسون به آچسون، شماره 2848، 29 ژانویه 1952.
[13] همراز، ویدا، «آیا مصدق فریب خورد؟»، ماهنامه زمانه، تهران، 1385، شماره44، ص20
[14] مهربان، رسول؛ «محاکمات دکتر مصدق، دکترمصدق در بند ارتجاع»، مجله چیستا، تهران، 1389، شماره 273، ص77
[15] ح.ا. «دربارهی خاطرات پدرم مصدق، نامهای از دکترغلامحسین مصدق»، مجله حافظ، تهران، 1383، شماره9، ص62
[16] رزمآسا، اسماعیل، «داستان مصدق و کاشانی»، مجله گزارش، تهران، 1390، شماره231، ص24.
[17] انور، عبدا...؛ «دکتر مصدق بهانه ای برای مقابله با آزادی»، مجله آزما، تهران، 1378، شماره2، ص8
[18] مهربان، رسول؛ «محاکمات دکتر مصدق، دکترمصدق در بند ارتجاع»، مجله چیستا، تهران، 1389، شماره 273، ص79
[19] رزمآسا، اسماعیل، «مصدق، طالقانی و آیت ا... پسندیده»، مجله گزارش، تهران، 1390، شماره 227، ص74
[20] یادگاری، دکترعبدالصاحب، «دکتر مصدق، شاگرد مکتب ولونتاریسم»، مجله گزارش، تهران، 1388، شماره209، ص18
[21] مصاحبه دکتر احمد بنی جمالی، «مصدق؛ مردی همیشه در سایه»، وکالت، تهران، 1390، شماره39، ص64.
[22] ح.ا. «دربارهی خاطرات پدرم مصدق، نامهای از دکترغلامحسین مصدق»، مجله حافظ، تهران، 1383، شماره9، ص62
[23] آرش-آریا؛ «مصدق، مردم و قضاوت تاریخ»، مجله آزما، تهران، 1378، شماره2، ص10
[24] «مصدق و نفت»، مجله فردوسی، تهران، 1383، شماره 17، ص24، به نقل از: جانزاده، علی، «مصدق»، نشر همگام، 1358، ص207.
[25] همان، ص27، به نقل از: جانزاده، علی، «مصدق»، نشر همگام، ص89.
[26] سخنرانی امام خمینی(ره) در جمع ایرانیان مقیم خارج، پاریس، نوفل لوشاتو، 16/8/1357.
[27] سعیدی، حوریه، «محمدعلی فروغی در رویارویی با محمد مصدق»، گنجینه اسناد، تهران، 1385، شماره61، ص49.
[28] «مصدق و نفت»، مجله فردوسی، تهران، 1383، شماره 17، ص23، به نقل از: «مصدق و سالهای مبارزه و مقاومت»،ص2-441.
[29] همان، به نقل از: مصدق و نهضت ملی ایران، ص46.
[30] کاشانی، دکترسیدمحمود، «استعفای مصدق برنامه ریزی شده بود»، یادآور، تهران، 1387، شماره2، ص47.
[31] همان، ص48.
[32] همان، ص48.
[33] مهربان، رسول؛ «محاکمات دکتر مصدق، دکترمصدق در بند ارتجاع»، مجله چیستا، تهران، 1389، شماره 273، ص80
[34] همراز، ویدا، «آیا مصدق فریب خورد؟»، ماهنامه زمانه، تهران، 1385، شماره44، ص19و20
[35] مصاحبه با حسین شاه حسینی، «مصدق بر سر دو راهی بود»، یادآور، تهران، 1387، شماره2، ص81.
[36] همراز، ویدا، «آیا مصدق فریب خورد؟»، ماهنامه زمانه، تهران، 1385، شماره44، ص16
[37] روایت دیگری در این رابطه، توطئه دربار برای حذف رزمآرا است که در این مختصر مجال پرداختن به آن نیست.
[38] همراز، ویدا، «آیا مصدق فریب خورد؟»، ماهنامه زمانه، تهران، 1385، شماره44، ص16و17
[39] همان، ص17
[40] همان
[41] همان، به نقل از تلگراف هندرسون به آچسون، 1985، 28 نوامبر 1951.
[42] «مصدق و نفت»، مجله فردوسی، تهران، 1383، شماره 17، ص23، به نقل از: «مصدق و سالهای مبارزه و مقاومت»،ص535.
[43] مصاحبه با حسین شاه حسینی، «مصدق بر سر دو راهی بود»، یادآور، تهران، 1387، شماره2، ص81
[44] مصاحبه محمدعلی عمویی، ماهنامه کلک، تهران، 1380، شماره128، ص17
[45] همراز، ویدا، «آیا مصدق فریب خورد؟»، ماهنامه زمانه، تهران، 1385، شماره44، ص18
[46] رزمآسا، اسماعیل، «28مرداد و سهمخواهان از دولت مصدق»، مجله گزارش، شماره 177، تهران، 1385، ص53، به نقل از حصیرستان، ص153، به نقل از ویلبر، سرنگونی مصدق نخستوزیر ایران، ص159