بررسی انتقادی اخبار و روایات سیره نبوی
بررسی تحلیلی و انتقادی اخبار و روایات سیره پیامبر اکرم(ص)
اقتباس از کتاب دکتر غلامحسین زرگری نژاد، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران
منبع تلخیص: کتاب تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، دکتر غلامحسین زرگری نژاد، تهران: انتشارات سمت، چاپ ششم، 1389ش
اعداد پایان پاراگرافها، نشانه صفحه مورد مراجعه در منبع فوق می باشد. ضمنا متن این نوشته بسیار خلاصه و جهت ارائه سمینار است.
**********************
بررسی انتقادی اخبار و روایات سیره نبوی - قسمت اول
آغاز سروری قریش
هاشم سقایت و رفادت را داشت که موجب بذل ثروت بود نه جمع آن، و عبدشمس قیادت را داشت که منشأ اقتدار فراوان بود. قیادت بعد از عبدشمس به امیه و بعد به حرب و بعد به ابوسفیان رسید. این تیره بر خلاف بنی هاشم، در تجارت و رباخواری نیز فعال بودند.
سروری خزاعه بر مکه پس از جرهمیان و عندانیان و جایگزینی بت پرستی به جای آیین ابراهیمی تا روزگار قصی بن کلاب. 86
عدنانیان در دو بطن خالص قریش از فرزندان کلاب بن مرّه، یعنی قصی و زهره بودند. گویند پس از درگذشت کلاب، همسرش فاطمه با ربیعه بن حرام اهل سَراغ در شام، ازدواج کرد و قصی شیرخوار که نامش زید بود را همراه برد. اما زهره پسر دیگر کلاب که رشید بود در مکه ماند. در منازعه قصی با جوان قضاعی متوجه شد که از قضاعه نیست و به مکه بازگشت. وی به دلیل ازدواج با حبَّی دختر حلیل بن حُبشیه رئیس خزاعه مکه اعتباری فزون یافت. 87
حلیل پیش از مرگش سرپرستی کعبه و کلیدها را به قصی داد اما خزاعیان ریاست قصی را پس از حلیل نپذیرفتند. قصی بنی کنانه قریش را جمع کرد و به همراه بنی عذره (قبیله پدرخوانده اش) با خزاعه جنگید. پس از درگیری بسیار مقرر شد که پرده داری کعبه به قصی رسیده و خزاعه از مکه اخراج نشوند. روایات دیگری نیز هست. 87
از این زمان به بعد دوران تجدید قدرت بنی مضر آغاز می شود و قریش سروری خود را در مکه مسلم می بیند. 87
مهمترین کار قصی برای تثبیت موقعیت قریش گردآوردن آنها در درون شهر مکه است. 88
قصی سنتهایی را بنیان گذاشت یا اینکه منظم کرد: سقایت، رفادت، حجابت (سدانت)، قیادت، لواء، و تأسیس دارالندوه. او کعبه را نیز تخریب و تجدید بنا کرد. 90
قصی چهار پسر داشت: عبدالدار، عبدمناف، عبدالعزی، عبدقصی. گفته اند که پرده داری، سرپرستی دارالندوه و لواء را به عبدالدار پسر بزرگش و سقایت، رفادت و قیادت را به عبدمناف داد. روایت دیگر مبنی بر واگذاری تمام مناصب به عبدالدار است. پس از مرگ این دو میان فرزندانشان منازعه در گرفت که حلف المطیبین و حلف الاحلاف رخ داد. بنی اسد بن عبدالعزی، بنی زهره، بنی تیم و بنی حارث به عبدشمس پسر بزرگ عبدمناف پیوستند و حلف المطیبین را تشکیل دادند. بنی سهم، بنی جمح، بنی عدی و بنی مخزوم به بنی عبدالدار پیوسته و حلف الاحلاف را منعقد ساختند. اختلاف به نفع بنی عبدمناف تمام شد و پس از مصالحه، سقایت، رفادت و قیادت به آنها رسید و حجابت و لواء به بنی عبدالدار رسید و دارالندوه نیز اشتراکی شد. 92
پسران عبدمناف بن قصی: عمرو (هاشم)، عبدشمس، مطّلب، ابوعمرو، ابوعبید. (افسانه دوقلوهای متصل) علیرغم بزرگتر بودن عبدشمس، به دلیل سفرهای مداوم و نیز تنگدستی وی، رفادت و سقایت به هاشم رسید. قصی چاه عجول، هاشم چاه سجله و عبدالمطلب نیز پس از آنها چاه زمزم را (تجدید) حفر کرد. 93
سروری بنی هاشم
هاشم دو سفر زمستانی و تابستانی را که منشأ تحول اقتصادی مکه شد پایه گذاشت و پیمانهایی با شامیان بست. 94
ماجرای دشمنی و حسد امیه بن عبدشمس با هاشم را ابن کلبی بیان کرده و ابن سعد از او و طبری از ابن سعد و دیگران از این دو نقل کرده اند. با توجه به منطق عشیره ای و با توجه به زنده بودن عبدشمس، منازعه هاشم و امیه معقول به نظر نمی رسد و شاید به همین دلیل، یعقوبی، مسعودی، ابن هشام و برخی دیگر آن را نقل نکرده اند. 94
هاشم در یکی از سفرهای تجاری در یثرب با سلمی دختر عمرو بن زید بن لَبید از بنی نجار ازدواج کرد و حاصل این ازدواج شیبه الحمد (عبدالمطلب) و دختری به نام شَفاء بود که ابن سعد نام او را رقیه ذکر کرده. یعقوبی: هاشم سلمی را به مکه برد و هنگام سفر به شام او و شیبه را به یثرب برد. روایت دیگر حاکی از سفر او به شام پس از ازدواج در یثرب است. به هر حال هنگام مرگ او در شام، همسر و پسرش در یثرب بودند. مطلب که وصی برادرش بود، شیبه را به مکه آورد و مکیان او را عبدالمطلب نامیدند. 95
پس از مطلب بن عبدمناف، ریاست بنی هاشم (و نه مکیان!) به عبدالمطلب رسید. رفادت و سقایت نیز به او رسید. اما مرگ هاشم در غزه، ماندن فرزندش در غربت و سرپرستی او توسط مطلب مانع از اقتدار بنی هاشم خصوصا عبدالمطلب گردید. تمسخر عبدالمطلب توسط شاخه های دیگر قریش به هنگام حفر زمزم نشانه کاهش منزلت اجتماعی او لااقل در آغاز زندگی است. تنگدستی ابوطالب پسر ارشد عبدالمطلب نیز حاکی از افول اقتصادی عبدالمطلب است. 96
در کل، عبدالمطلب پس از پدر تمام اقتدار او را نیافت. تیره های دیگر قریش از جمله امویان پس از هاشم توانمندی مالی فوق العاده ای یافتند. منزلت اجتماعی امویان با حفظ قیادت و نفوذ بسیار در دارالندوه افزون می شد تا اینکه پس از جنگ بدر به ریاست تامه مکه رسیدند. عبدالمطلب به دلیل صرف ثروت خود در رفادت و عدم اشتغال فعال در تجارت، چیزی برای ابوطالب باقی نگذاشت. در عصر زندگی عبدالمطلب، برخی اشراف قریش بسیار ثروتمند شده بودند مانند ولید بن مغیره عقل حاکم بر مکه. 96
عبدالمطلب هنگام حفر زمزم نذر کرده بود که اگر خداوند به او ده پسر دهد یکی را قربانی کند که مدتی بعد صاحب فرزندانی شد: عبدالله، عبدمناف (ابوطالب)، زبیر، عبدالکعبه که این چهار پسر مادری به نام فاطمه دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم داشتند، و عباس، حمزه، مقوّم، مغیره (حَجُل)، عوّام، عبدالعزی (ابولهب)، حارث، قُثَم، نَوفل. در این میان قرعه به نام عبدالله افتاد که کوچکتر از همه بود. قریش به تکاپو افتادند و نزد ساحره ای در خیبر رفتند که حکم به فدا کردن شتران کرد ... . 97
گزارش فوق از ابن اسحاق اما غیرقابل قبول است:
- ابن اسحاق آن را با عبارت فیما یزعمون و الله اعلم آغاز می کند.
- بر خلاف مشهور در کتب علمای انساب تعداد پسران عبدالمطلب 12 تن است.
- صحت نذر مستلزم وفا به آن هنگام تولد دهمین پسر است اما قصه پردازان آن را تا هنگام بلوغ عبدالله به تأخیر انداخته اند.
- چنان راهی برای گریز از نذر در هیچکدام از منابع جاهلی پیشبینی نشده است. آن هم راهی که به طور تضمینی عبدالله نجات یابد.
- مورخان دقیقی چون یعقوبی، مسعودی و ابن خلدون از نقل این داستان سرباز زده اند.
- طبری و ابن کثیر داستان را با عبارت فیما یذکرون و الله اعلم همراه می کنند.
- قصه پردازان برای تکمیل کرامات ذهنی خود، نور نبوت را در پیشانی عبدالله سراغ داده اند، نوری که هیچکس جز زنی هوسباز از بنی اسد قادر به مشاهده آن نبود! جالب است که این زن را خواهر ورقه بن نوفل که در اصل وجودش خدشه است، یاد کرده اند. 98
حمله سپاه ابرهه
احباش به فرماندهی ابرهه به قصد تصرف شمال عربستان و حضور نظامی در خلیج فارس به مکه حمله کرده و شکست خوردند و نتوانستند رومیان را علیه ایران یاری دهند. اما سه موضوع محل بحث و نقد است: اول پیشبینی پیامبرگونه عبدالمطلب، دوم ماهیت سپاه ابابیل، سوم رهبری بلامنازع عبدالمطلب در مکه. 99
آنچه مورد سوال است: ایمان قطعی عبدالمطلب به اینکه خدای کعبه در هر حال خانه خود را از هر بلایی حفظ می کند و مکیان لازم است به مانند بنی اسرائیل منفعل مانده و خواستار یاری مستقیم خداوند گردند! نیز آگاهی ابرهه از منزلت عبدالمطلب و تن دادن به آزادی شتران او. از دید مرحوم طالقانی امکان دارد که سجیل همان گدازه های آتشفشانی باشد. 100
چند نکته:
1. قصی بن کلاب بر خلاف گزارش علمای اخبار، هرچند قریش را از پراکندگی و ضعف در دوره خزاعیان رهاند، اما هرگز حاکم بلامنازع مکه نشد. تأسیس دارالندوه بارزترین مبین این محدودیت است.
2. دارالندوه احتمالا نه مرکز مشاوره قریش بلکه مرکز مشاوره روسای دیگر قبائل عمده مکه از جمله خزاعه بوده که قصی ناچار ناچار بود آنها را به رسمیت بشناسد. به تدریج و با افزایش بطون قریش، روسای قریش جای قبائل دیگر را پر کردند.
3. به مرور زمان و با وجود باقی ماندن برخی سمتها در دست بنی عبدالدار، در میان بنی عبدمناف نوعی تجزیه به بنی عبدشمس و بنی هاشم رخ داد. مقام لواء تا زمان جنگ احد در بنی عبدالدار ماند.
4. هاشم سقایت و رفادت را داشت که موجب بذل ثروت بود نه جمع آن، و عبدشمس قیادت را داشت که منشأ اقتدار فراوان بود. قیادت بعد از عبدشمس به امیه و بعد به حرب و بعد به ابوسفیان رسید. این تیره بر خلاف بنی هاشم، در تجارت و رباخواری نیز فعال بودند. 104
وضعیت قریش پس از هاشم
اقدامات قصی موجب احیای مکه و تبدیل آن به یک واحد اجتماعی نسبتا فعال شد. درست در شرایط تشدید فقر و ناامنی، هاشم دست به دو اقدام اساسی زد: پیمانهایی با قبائل مسیر کاروانهای تجاری زد و بخشی از سود تجارت را به آنها داد؛ سپس با مذاکره با قدرتهای شمال و جنوب عربستان و (اعزام برادرانش) امنیت خارجی را برای بازرگانان مکه جلب کرد. پس از مرگ هاشم بن عبدمناف قریش ترسید که عرب بر او چیره شود، بنابراین عبدشمس نزد نجاشی رفت و پیمان با حبشه را تجدید کرد و به زودی در مکه از دنیا رفت، نوفل به عراق رفت و از کسری پیمان گرفت و بازگشت و از دنیا رفت، و مطلب امر کعبه را عهده دار شد. هاشم قبلا خود از روم و غسان و مطلب از حمیر پیمان گرفته بود. (اصحاب ایلاف اربعه - سوره مبارکه قریش) 113
در سایه امنیت و رونق اقتصادی که نتیجه پیمانهای هاشم در مکه بود، در فاصله حیات هاشم تا آستانه ظهور اسلام تاجران بزرگی در مکه پدید آمدند و کسانی که زمانی با ترید هاشم شاد می شدند، در ظروف طلا و نقره غذا خورده و حاسی الذهب و شارب الذهب نام گرفتند. گویند ابن جدعان آشپز اختصاصی داشت، نیز گفته اند که ابوسفیان هدایایی برای برای هرمز شاه ساسانی برده و هدایایی گرفت. مشهورترین تجار، رباخواران و محتکران طلا و نقره عبارتند از: عاص بن وائل سهمی، مسافر بن ابی عمرو بن امیه، ابوسفیان، ابوالبختری بن هشام، ابوجهل، ولید بن مغیره، عتبه، شیبه، عثمان بن عمرو بن کعب، عباس، ابولهب، امیه بن خلف. 115
در همان زمان فقیران و بردگان مکه در بدترین شرایط و در گرسنگی روزگار گذرانده و به آنها اصحاب الصلب می گفتند چرا که استخوانها را کوبیده و پس از پختن می خوردند و نان نیز مخصوص اشراف بود. اطعام فقرا نیز مایه مباهات اشراف می گردید. 116
بردگان به دلیل زندگی در خانه ارباب از حداقل تغذیه برخوردار بودند. عموما بومی نبودند و باید دستمزد خود را تقدیم صاحب خود می کردند. نظام جاهلیت اجازه شکنجه برده را به صاحبش می داد. اگر برده و کنیز صاحب فرزند می شدند، فرزندانشان نیز حکم برده ارباب را داشتند. برخی از مردم نیز از روی فقر به میل خود تن به بردگی فرد خاصی می دادند. برخی خانواده ها به دلیل فقر، فرزندان خود را در بردگی دیگران قرار می دادند. برده ها عمدتا از برده فروشان خریداری می شدند. اسیر جنگی اگر نمی توانست فدیه خود را بدهد، برده فردی می شد که او را به اسارت گرفته بود. اگر کنیزی فرزندی به دنیا می آورد،[1] آن کودک فرزند ارباب تلقی می شد اما با حقوقی کمتر از فرزندان مادر آزاد (ولید). 117
بررسی انتقادی اخبار و روایات سیره نبوی - قسمت دوم
یهودیان علاوه بر تجارت و رباخواری، در کشاورزی فعال بوده و مرغوب ترین زمینها (خیبر و فدک) و بهترین قلعه ها را داشتند. در اثر وحدت یهود و منازعات میان اوس و خزرج، یهودیان اقتدار سیاسی و اقتصادی بیشتری داشتند. شاخه هایی از دو قبیله برای امان از گروه مقابل با یهود پیمان می بستند. ...
تاریخچه شهر یثرب
یثرب یکی از سه شهر معروف حجاز پیش از اسلام بود. پیش از میلاد مسیح وجود داشته و در الواح سبائی و نوشته های بطلمیوس «یثرپا» نامیده شده. در کتیبه های معینی[1] نیز بدان اشاره شده که پس از سقوط آنها تحت نفوذ سبائیان[2] قرار گرفت. در کتیبه نبونید آشوری از آن نام برده شده. گفته اند چون از تثریب (=سرزنش) مشتق شده، پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن را «طیبه» و «طابه» نامید. 118
علمای اخبار ادعا می کنند که عمالقه نخستین ساکنان یثرب بودند که سرکشی آنان موجب سرکوبی آنها توسط سپاه موسی(علیه السلام) در مناطق مختلف از جمله یثرب شد و پس از آنها یهودیان توسط این پیامبر ساکن یثرب شدند. گروه دوم از مهاجرین نیز اوس و خزرج از قبائل یمنی بودند (سیل عرم) که از طریق سنت حلف و جوار با یهود همسایه شدند. سومین دسته از مهاجرین قبائلی از یهود بنی نضیر، بنی قریظه، بنی قینقاع، بنی زید و دیگران، پس از حمله رومیها به فلسطین و آوارگی مجدد یهود بودند.[3] برخی مورخان تأکید می کنند که یهودیان یثرب ریشه عبرانی نداشته و از عربهای آرامی بوده اند. در صورت صحت این نظریه، گزارش علمای اخبار فاقد اعتبار است. به گفته آنها حاکم یهودی یثرب (فطیون/فیطوان) به دلیل ستم بر اوس و خزرج به دست مالک بن عجلان خزرجی کشته شد و پس از آن سپاهی از حمیر یا غسان به کمک اوس و خزرج آمده و پس از سقوط یهود، مالک رهبر یثرب شد (در صحت این داستان تردید جدی وجود دارد). 119
یهودیان علاوه بر تجارت و رباخواری، در کشاورزی فعال بوده و مرغوب ترین زمینها (خیبر و فدک) و بهترین قلعه ها را داشتند. در اثر وحدت یهود و منازعات میان اوس و خزرج، یهودیان اقتدار سیاسی و اقتصادی بیشتری داشتند. شاخه هایی از دو قبیله برای امان از گروه مقابل با یهود پیمان می بستند. این عداوت در مدت حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسکوت ماند اما در سقیفه بنی ساعده سر باز کرد. 121
دین و اعتقادات مذهبی دوره جاهلیت در حجاز
اعتقاد به مقام خالقیت الله مرکز ثقل تمام باورهای عرب حجاز بود، عقیده ای که در هیچ کدام از باورهای دینی جوامع بدوی دیگر دیده نمی شود. 125
در شمال شبه جزیره، پرستش الله به عنوان خالق هستی، تفکر رایج حجاز بود اما در جنوب جایی برای آن وجود نداشت. دین جنوب و حتی عقاید نبط و تدمر در شمال، ماهیت بین النهرینی داشت، به این معنی که ستارگان و بتها مقام خالقیت و تدبیر را داشتند. اما در حجاز بتها مقام الوهیت و خالقیت نداشتند. (آیه 61 و 62 سوره مبارکه عنکبوت) نامگذاری هایی نظیر عبدالله و عبدالرحمن نشانه همین دیدگاه است. در بت پرستی حجاز بتها شریک خدا و شفیع پرستندگان نزد خدا بودند. 128
پیوندهای فرزندان اسماعیل با عمالقه و سپس جرهمیان و نیز مهاجرت قبایل جنوبی پس از سیل عرم به شمال، موجب شد که قریش از معبود سابق خود یعنی الله، به بت پرستی روی آوَرَد. سرانجام جمعی از بت پرستان با استعانت از بقایای آیین ابراهیم(علیه السلام)، آیین حنیف را در حد امکان احیا کردند. 130
بت پرستی و ستاره پرستی
بتهای حجاز سه دسته بودند: انصاب همه سنگهایی بود که پرستش می شدند، اصنام بتهای شکل داری بود که از طلا و نقره و چوب ساخته می شدند، اوثان نیز بتهای تراشیده از سنگ بود که طواف آنها را «دوار» می نامیدند. 130
خدایان بین النهرین (ستاره ها) مانند وَدّ، سُواع، یغوث، یعوق و نسر در حجاز نیز پرستیده می شدند اما به عنوان خدایان درجه دوم و بت و نه ستاره. ود خدای ماه در معین، نزد سبائیان القمه نام داشت، نزد قتبانیان عَمّ، در حضرموت سن یا سین و در حجاز وَدّ. پس از غزوه تبوک به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) بت ود با وجود مقاومت بنو عبدود و بنو عامر اجدار منهدم شد. سواع یکی از بتهای بدویان حاشیه یثرب بود که در رهاط از سرزمین ینبع قرار داشت و پرده داران آن بنی لحیان بودند. 131
بتهای درجه یک حجاز لات، عزی و منات بودند (دختران خدا). لات صخره چهارگوش سفیدی بود در طائف که بر روی آن بنائی ساخته بودند و پرستندگان اصلی آن ثقیف بودند اما قریش و ساکنان حجاز نیز آن را می پرستیدند. عزّی در نخله شامیه که حراص نامیده می شد قرار داشت و عبارت بود از سه درخت بزرگ به هم پیوسته که پس از فتح مکه دستور نابودی آن صادر شد. عزی نزد نبطیان سنبل زهره بود. منات در ساحل دریای سرخ در قدید در نزدیکی یثرب بود. برخی گفته اند که پس از فتح مکه ابوسفیان مأمور نابودی منات شد اما برخی دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مأمور این کار ذکر کرده اند (ذوالفقار). 133
هبل بت مشهور کعبه از عقیق سرخ ساخته شده بود و شکل و صورت انسان داشت. اساف و نائله نیز در کعبه نگهداری می شدند (افسانه زن و مرد جُرهمی). 136
تزلزل در بت پرستی حجاز
در آستانه ظهور اسلام، حجاز تحت تأثیر فرهنگهای همسایگان، دچار تردیدهای محدودی نسبت به بت پرستی شده بود. ماجرای سعد، بت قبیله بنی ملکان، و وحشت شتران از مقابل او نمونه این تزلزل است. عدی بن حاتم نیز وقتی ناتوانی بت فلس را در حمایت از متولی خود دید به مسیحیت گروید. جندب بن جناده (ابوذر) از قبیله غفار نیز هنگامی که ناتوانی بت فلس را در دور کردن یک سگ دید از پرستش آن دست برداشت. اما اینها زمینه های مساعد برای ظهور دین جدید بود، نه پدیدآورنده آن. 139
[1]- دولتی عربی در یمن از 1300ق.م تا 630ق.م حدودا.
[2]- دولتی در یمن از حدود قرن 8 ق.م تا 525 م و حمله حبشی ها.
[3]- این حمله توسط تیتوس رومی در حدود سال 60 میلادی و پس از شهادت یحیی بن زکریا در 30 میلادی صورت گرفت. آوارگی قبلی یهود در حدود شش قرن پیش از میلاد و توسط بخت النصر بود.
بررسی انتقادی اخبار و روایات سیره نبوی - قسمت سوم
گزارش نخستین سفر رسول خدا(ص) به شام، به ویژه ملاقات آن حضرت با بحیرای راهب که در نام و مسیحی بودنش اتفاق نظر نیست، از جمله اخبار مشکوکی است که مورد بهره برداری وسیع دشمنان پیامبر(ص) قرار گرفته است. باید توجه کرد که عموم منابع این داستان عبارت «ان صحّ» یا «فیما یزعمون» را به نشانه تردید خود ذکر کرده اند.
قوم عرب در آستانه ظهور اسلام
قوم عرب پس از گرویدن به اسلام، بی هیچ تأملی زندگی گذشته خویش را «عصر جاهلی» نامید. این سخن به این معنی نبود که اعراب قبل از اسلام، فاقد هرگونه فرهنگ و تمدن بودند، بلکه به این معنی است که جامعه عربی، در آستانه ظهور اسلام از نظر فرهنگی و سیاسی دچاعر انحطاط بود و از مدنیت به بدویت گرایش یافته بود. سرزمین عرب در گذشته های دور، هم حکومت های مقتدر داشت و هم اقتصاد شکوفایی داشت و هم از نظر فرهنگی با جوامع مشابه خود فاصله زیادی نداشت. اما در عصر جاهلیت نه تنها از آن حکومت های کهن خاطره ای نداشت، بلکه از اقتصاد شکوفای شمال و جنوب عربستان نیز بی بهره شده بود. مردمی که روزگاری لشکر بطالسه و بیزانس را عاجز کرده بودند، پیش از بعثت در مقابل قوای کوچک اریاط و سپس ابرهه از پای درآمدند. 177
تولد و خردسالی پیامبر(صلی الله علیه و آله)
محمد(ص) زمانی به دنیا آمد که عبدالله مدتها بود چشم از جهان فرو بسته و در دیاری دور آرمیده بود. مادر شیر کافی نداشت و تنها هفت روز به فرزندش شیر داد. ثویبه کنیز ابولهب که به مژدگانی تولد محمد(ص) آزاد شده بود، بتازگی فرزند آورده بود و محمد را برای شیر دادن به او سپردند اما او نیز شیر کافی نداشت. حلیمه سعدیه که از زنان بادیه نشین بود و برای دریافت پول حاضر به رضاعت بود، دانست که دریافت مالی چندانی در صورت پذیرفتن یتیم عبدالله در انتظار او نیست، پس این امر را نپذیرفت. این مسئله نیز حاکی از ناتوانی مالی عبدالمطلب است. حلیمه کودک دیگری نیافت و به سراغ آمنه آمد و طفل او را در آغوش گرفت و روانه بادیه شد. 180
ماجرای بی اساس شق صدر که در منابع اهل سنت و برخی منابع شیعی انعکاس وسیعی یافته درباره این دوره است. دوره توقف در بادیه دو سال، چهار سال و در خبری شاذ پنج سال و دو روز ثبت شده است. 180
مرگ آمنه در شش سالگی محمد(ص) و در بازگشت از یثرب در ابواء رخ داد. مرگ عبدالمطلب در هشت سالگی محمد(ص) رخ داد و به سفارش او محمد را به خانه ابوطالب انتقال دادند. 181
دوره نوجوانی
منابع درباره شغل محمد(ص) خاموشند، گویی آن حضرت به جز سفر تجاری اش به شام در 25 سالگی، از آغاز نوجوانی تا بعثت بیکار و سربار ابوطالب بوده است!! اما از اشاراتی که برخی منابع به شبانی ایشان دارند، گمان می رود که آن حضرت به شبانی اشتغال داشته است. 183
ملاقات با بحیری راهب
گزارش نخستین سفر رسول خدا(ص) به شام، به ویژه ملاقات آن حضرت با بحیرای راهب که در نام و مسیحی بودنش اتفاق نظر نیست، از جمله اخبار مشکوکی است که مورد بهره برداری وسیع دشمنان پیامبر(ص) قرار گرفته است. باید توجه کرد که عموم منابع این داستان عبارت «ان صحّ» یا «فیما یزعمون» را به نشانه تردید خود ذکر کرده اند. 184
روایت نخست: حضرت رسول همراه ابوطالب در 9 یا 13 سالگی به شام می رود (ابن اسحاق و دیگران به نقل از او). جزئیات: اصرار محمد(ص) به ابوطالب که مرا به که می سپاری؟ و همراهی او با ابوطالب. توقف کاروان در بصری که محل اقامت راهبی مسیحی بود. بحیری دید ابری بر سر کاروان سایه افکنده، غذایی تدارک دید و از آنان پذیرایی کرد. شاخه های درخت نیز خم شد و بر محمد(ص) سایه افکند. بحیری اعضای بدن او را وارسی کرد و از او سوالاتی پرسید. سپس از ابوطالب پرسید چرا این پسر با توست؟ وی پاسخ داد: پسرم است. بحیری گفت نه او یتیم است. ابوطالب گفت پسر برادرم است. بعد از سوالات، بحیری گفت برادرزاده ات را برگیر و به مکه ببر و از گزند یهودیان بر او برحذر باش. و گفت او در آینده مقامی بزرگ خواهد داشت. ابوطالب پس از شتاب تجارت خود به مکه بازگشت. سه تن از اهل کتاب در تدارک آسیب به پیامبر(ص) بودند که بحیری آنها را منصرف کرد. 185
روایت دوم: (راوی: ابوموسی اشعری). هنگامی که کاروان مکه به نزدیک راهب رسید، او به استقبال شتافت و دست آن حضرت را گرفت و گفت: این سید عالمیان و رسول جهانیان است و خداوند او را به عنوان رحمت بر جهانیان مبعوث خواهد کرد. بزرگان قریش پرسیدند: تو این را از کجا می دانی؟ گفت که هنگامی که می آمدید، تمام درختان و سنگها بر وی سجده می کردند و آنها جز بر پیامبر سجده نمی کنند. وقتی که مهر نبوت را دید، با طعامی آنها را مهمان کرد و بدیشان گفت بنگرید که چگونه شاخه های درخت برای سایه افکندن بر او خم شده اند! و گفت که او را به روم نبرید چرا که اگر او را بشناسند خواهند کشت. در همین حال 7 تن از روم رسیدند و گفتند آمده ایم تا این پیامبر (!) را ببینیم و بگوییم که در تمام مسیرها مردانی را برای مراقبت گذاشته اند. راهب اصرار کرد تا ابوطالب محمد را به مکه بازگرداند. وی نیز محمد(ص) را همراه ابوبکر و بلال حبشی به مکه بازگرداند! 186
در حدود قرن 4 و 5 هـ مسیحیان کتابی بر اساس همین روایات جعل کردند و مدعی شدند که بحیری به عنوان معلم پیامبر(ص) او را تحت تعلیم داشته و در صحرای یثرب با ایشان مکالمه کرده است. 596
به دلائل زیر این داستان بی اساس است:
1- در نام و نشان و آیین بحیری اختلاف است.
2- سن پیامبر(ص) در مسافرت مذکور از 9 سالگی تا 17 سالگی ذکر شده. بردن کودکی 9 ساله به چنان سفری نامعقول است و بی قراری در سنین بالاتر ذکر شده نیز منطقی نیست. ابوطالب باید همان کاری را می کرد که در سفرهای سالیانه انجام می داد. اگر بنا بر روایت مشهورتر، این سفر در 12 سالگی پیامبر(ص) بوده، ابوطالب در فاصله 8 تا 12 سالگی با بی قراری وی چه می کرده است؟
3- اجزاء دو داستان با هم هماهنگ نیست. در یکی ابوطالب در تجارتش تعجیل می کند و در دیگری وی محمد(ص) را به همراهی دیگران عودت می دهد.
4- چرا فقط بحیری آن همه معجزه را می بیند؟!
5- ابوبکر که خود کودک است در روایت دوم از کسی که از او بزرگتر است سرپرستی می کند! بلال نیز هنوز در آن زمان متولد نشده است.
6- بلال غلام امیه بن خلف بود. مگر ابوطالب می توانست به غلام کس دیگری این چنین آسان امر و نهی کند؟ جاعل داستان فراموش کرده که بلال سالها بعد توسط ابوبکر خریداری و آزاد شد.
7- این داستان توسط هیچکدام از معاندین در مکه و مدینه مورد استفاده قرار نگرفت. در صورتی که مکیان همواره به دنبال یافتن معلمی برای محمد(ص) بودند.
8- هیچکدام از مسلمانان مکی در مقابل سیل تهمت های مکیان، به پیشگویی های سالها پیش بحیری در حضور مکیان استناد نکردند.
9- استفاده از قید «ان صحّ» و «فیما یزعمون» توسط راویان داستان. 189
بررسی انتقادی اخبار و روایات سیره نبوی - قسمت چهارم
بعد از خدیجه(س) که بدون تأمل و تردید به پیامبر(ص) ایمان آورد، بر اساس روایات فراوان شیعه و سنی، علی(ع) نخستین کسی بود که به او ایمان آورد، هرچند که در اخبار اندکی خلیفه اول را اولین نفر دانسته اند. این اخبار اندک مقابل روایات فراوان اول اعتباری ندارند.
سفر تجاری به شام برای خدیجه دختر خویلد
برخی مستشرقان بدون استناد دقیق، محمد(ص) را بازرگانی معرفی کرده اند که سفرهای مکرر داشته است. فارغ از نبود سند برای این مدعا، شواهدی ناقض این سخن است: اول اشتهار محمد(ص) به امین در مکه (بازگرداندن امانات وی پس از هجرت توسط علی(ع)). دوم تهی بودن دست او از سرمایه تجاری پیش و پس از ازدواج با خدیجه(س). تمام ارث او از عبدالله و آمنه شامل یک کنیز (ام ایمن = بَرَکه) که آزاد شد، پنج شتر، چند گوسفند و یک شمشیر. تأخیر پیامبر در ازدواج آشکارا از فقدان دستمایه زندگی او خبر می دهد. سوم تواتر اخباری است که نشان می دهد ابوطالب برای جلب رضایت محمد(ص) جهت تجارت برای خدیجه(س) تلاش می کند. 190
درباره این سفر نیز مانند داستان بحیری، ماجرایی مطرح شده که از آن سوء استفاده های فراوان گردیده است. صورت ظاهر داستان، بیان اعجاز نبوت است، اما حقیقتی که القاء می کند این است که راهبان مسیحی از جمله نسطورا، پیامبرشناس هستند. چگونه این معجزات را تنها راهبان مسیحی و احبار یهود و حتی یهودیان معمولی می بینند. 191
معاندین مسیحی قرنها شاد بودند که توانستند آموزگار رسول خدا(ص) را پیدا کنند و به دلایل نامشخص در قرون وسطی به همان داستان بحیری اکتفا کردند. اما بعدها با گسترش مطالعات اسلام شناسی از داستان نسطورا نیز بهره برداری معاندانه ای شد و چنین القا شد که محمد(ص) معلم دیگری نیز داشته و دیگر اینکه مکرر از راهبان مسیحی تعلیم دیده است! 192
بعثت حضرت رسول
با نزدیک شدن چهل سالگی پیامبر(ص) دوره های تحنث آن حضرت افزایش می یافت. 219
اعتقاد اکثر امامیه درباره بعثت 27 رجب است اما برخی نیز آن را 17 رمضان دانسته اند که با تصریح قرآن هماهنگ است. علمای اهل سنت نیز 17 و 18 و 24 رمضان، 12 ربیع الاول و 27 رجب را مطرح کرده اند. 220
احادیثی که نزول وحی بر پیامبر(ص) در حراء را در حالت رؤیای صادقه و خواب دانسته اند، از طریق ام المؤمنین عایشه روایت شده اند، که او نیز در آن زمان به دنیا نیامده بود و قطعا از دیگران نقل کرده است. روایتی در صحیح بخاری و صحیح مسلم صراحت بر بیداری پیامبر در نخستین وحی دارد. 223
دستهای پنهانی از سر عداوت کوشیدند تا ایمان پیامبر را به رسالت خویش در روزهای اول مخدوش جلوه دهند. چنان که گفته اند پیامبر پس از بازگشت از حراء، با تردید از یافته خویش، ماجرای ملاقات با کسی را که نمی دانست فرشته یا شیطان است با خدیجه در میان گذاشت و خدیجه به او دلداری داد و همان روز شتابان نزد ورقه بن نوفل پسرعموی خویش رفت و از او نظر خواست. ورقه به او مژده داد که همان ناموس اکبری که بر موسی و عیسی فرود می آمد بر محمد نیز نازل شده است. محمد(ص) با شنیدن این سخن به رسالت خویش اطمینان یافت! برخی گفته اند که ورقه به خدیجه گفت: از وی بپرس فرشته ای که نزدش می آید کیست؟ اگر میکائیل باشد برای او دستور آرامش و آسایش خواهد آورد، ولی چنانچه جبرئیل باشد به او فرمان بستن و برده گرفتن خواهد آورد. خدیجه پرسید و پیامبری که قبلا نمیدانست فرشته بر او وارد شده یا شیطان، پاسخ داد که جبرئیل است. آنگاه خدیجه دست به پیشانی زد!!! 224
گزارش جعلی دیگری ادعا می کند خدیجه برای آنکه حقیقت را روشن کند، از پیامبر خواست وقتی بر او آشکار می شود او را مطلع کند. کمی بعد جبرئیل فرود آمد و ... پس از اینکه روپوش از سر برداشت پرسید باز هم او را می بینی؟ محمد پاسخ داد نه! خدیجه گفت ثابت قدم باش که او فرشته است و شیطان نیست! گذشته از ضعف آشکار رجال سند روایات فوق و تضاد آنها با روایات دیگر، محققان بسیاری در واقعی بودن شخصیت ورقه یا حداقل حیاتش در دوره بعثت تشکیک کرده اند. 225
اولین ایمان آورندگان
بعد از خدیجه(س) که بدون تأمل و تردید به پیامبر(ص) ایمان آورد، بر اساس روایات فراوان شیعه و سنی، علی(ع) نخستین کسی بود که به او ایمان آورد، هرچند که در اخبار اندکی خلیفه اول را اولین نفر دانسته اند. این اخبار اندک مقابل روایات فراوان اول اعتباری ندارند، دیگر اینکه برخی از نویسندگانی که تقدم ابوبکر را بیان کرده اند او را نخستین مؤمن از مردان بالغ ذکر کرده و علی(ع) را نخستین فرد از نابالغان ذکر کرده اند. 228
این در حالی است که به گفته مسعودی 15، 13، 11، 8، 6، و اخباری دیگر 5 سال را برای علی(ع) در هنگام ایمان ذکر کرده اند و گزارشهای اخیر را گفته کسانی دانسته است که خواسته اند فضائل او را نادیده بگیرند و اسلام او را در کودکی نشان دهند. 604
ابوبکر پیش از بعثت ارتباط نزدیکی با پیامبر(ص) نداشت که بتواند اولین مؤمن باشد، آن هم پیش از اینکه پیامبر(ص) بعثتش را با علی(ع)، زید بن حارثه و دیگر نزدیکانش در میان بگذارد. 228
فهرستهای نخستین مسلمانان مورد تردیدهایی است، مثلا نام بلال، سمیه، یاسر، مقداد و نیز خانواده پیامبر(ص) شامل خدیجه و چهار دختر پیامبر یعنی زینب، رقیه، ام کلثوم و حضرت فاطمه(س) در آنها نیست. به فرض که دختر کوچک پیامبر(ص) هنوز متولد نشده باشد، اما باید سه دختر دیگر ایشان بعد از خدیجه(س) ایمان آورده باشند. احتمالا اولین مسلمین شامل این افرادند: خدیجه(س)، علی(ع)، زینب، رقیه، ام کلثوم، ابوبکر، بلال، یاسر، سمیه، عمار، مقداد، ابوذر (با تأخیر بیشتر)، زبیر و دیگران. 232
دوره دعوت مخفی
تفاوت دوره مخفی با علنی: 235
1- دعوت سه ساله مخفی، دعوت فردی و بدون اعلان عمومی بود.
2- رسول خدا(ص) آشکارا از عقاید مکیان عیبجویی نمی کرد.
3- مشرکین از عدالت اسلامی و اهداف ظلم ستیزانه آن خبر نداشتند.
دوره دعوت علنی
پس از گرویدن تقریبا 50 نفر در دعوت مخفی، دستور انذار عشیره و نزدیکان پیامبر(ص) نازل شد (شعراء/214). ماجرای یوم انذار یا یوم الدار پس از آن رخ داد. 239
برخی منابع به جای این روایت، نوشته اند که پس از نزول این دستور، رسول خدا بر کوه مروه یا صفا ایستاد و خویشاوندان را فراخواند و گفت اگر به شما بگویم که در دامنه این کوه سپاهی است باور می کنید؟ ... تا آخر. اما روایت اول که راوی آن علی(ع) است معقول تر است چرا که دعوت خویشاوندان در خانه با انذار مورد اشاره قرآن هماهنگ است اما در محیط عمومی و به صورت علنی و در مقابل چشم همه مکیان خلاف درایت است. روایت سومی را هم یعقوبی نقل کرده که بسیار دور از واقعیت است، چرا که بر اساس آن پیامبر همه طوایف قریش را با خطاب «یا آل فهر» فرا می خواند و نهایتا فقط بنی هاشم را مخاطب قرار می دهد و به خانه می برد! 241
بررسی انتقادی اخبار و روایات سیره نبوی - قسمت پنجم
مشرکان پیامبر را به جنون متهم کردند. ولید بن مغیره آیات قرآن را اساطیرالأولین نامید. آنها در موسم حج، تصمیم به ارائه تهمتی هماهنگ گرفتند و پیشنهادهای «کاهن»، «دیوانه»، «شاعر» و «ساحر» در ابتدا رد شد اما ولید بن مغیره نهایتا اتهام ساحر را به ناچار پذیرفت. آیات 10 به بعد سوره مبارکه مدثر را در وصف این شخص دانسته اند.
واکنش های اشرافیت مکه در مقابل دعوت علنی نبوت
الف) تلاش برای انزوای اجتماعی پیامبر: ص249-258
- مذاکره با ابوطالب و تلاش برای جلب همراهی او: «برادرزاده ات به خدایان ما ناسزا می گوید، دین ما را نکوهش می کند، عقول و افهام ما را سبک می شمارد و پدرانمان را گمراه می داند. حال یا خودت چاره ای بیندیش و او را از این کارها باز بدار و یا آنکه وی را به ما واگذار، چرا که تو هم همانند ما با او مخالفی!» که نهایتا آنها موفق نشدند.
- سیاست استهزاء: تمام استهزا کنندگان پیامبر از زراندوزان مکه بودند، شامل اسود بن مطلب، اسود بن عبدیغوث، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، حارث بن طلاطله. آنها ادعای نبوت، معراج و نعمت های بهشتی را مسخره می کردند: «اصْبِرْ عَلَى مَا یقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ(ص/17) - یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یسْتَهْزِئُونَ(یس/30)»
- تهمت: مشرکان پیامبر را به جنون متهم کردند. ولید بن مغیره آیات قرآن را اساطیرالأولین نامید. آنها در موسم حج، تصمیم به ارائه تهمتی هماهنگ گرفتند و پیشنهادهای «کاهن»، «دیوانه»، «شاعر» و «ساحر» در ابتدا رد شد اما ولید بن مغیره نهایتا اتهام ساحر را به ناچار پذیرفت. آیات 10 به بعد سوره مبارکه مدثر را در وصف این شخص دانسته اند.
- تطمیع: آنها وعده حاکمیت، ثروت و زیباترین همسر را به پیامبر دادند. عتبة بن ربیعه که نماینده دارالندوه در ارائه پیشنهاد ثروت و ریاست بود پس از شنیدن آیات سوره فصلت از رسول خدا، به سوی مشرکان بازگشت و گفت: «ای گروه قریش سخنم را بشنوید و از محمد دست بردارید. سوگند به خدا با گفتاری که من از او شنیدم خبری بزرگ در پیش است. اگر عرب بر او پیروز شدند که هدف شما به دست آمده است، ولی اگر او بر عرب پیروز شود پادشاهی او، سلطنت شما و عزت او عزت شما خواهد بود و آنگاه سعادتمندترین مردم خواهید شد.»
ب) تجدید مذاکره با پیامبر: ص258-261
- پس از مراحل فوق و پس از شکنجه و فشار بر یاران پیامبر و عدم حصول نتیجه، مشرکان به سراغ نبی اکرم رفته و برای آنکه او را به زعم خود نزد عوام الناس ناتوان نشان دهند، از وی تقاضای معجزه نمودند: صاف کردن کوه های مکه و روان کردن رودهایی مانند عراق و شام در آنها، زنده کردن پدران اشراف از جمله قصی بن کلاب جهت سوال از او، فرود یک فرشته و تأیید رسالت، فرو ریختن سنگ از آسمان بر سر اشراف. پیامبر(ص) پس از هر کدام از این خواسته ها، با آرامش و وقار پاسخ می داد که او بشیر و نذیر است و برای این امور مبعوث نشده است. اگر سخنش را بشنوند سود دنیا و آخرت نصیب آنها شده و در غیر این صورت صبر و مقاومت وظیفه اوست تا آنگاه که خداوند میان او و آنها حکم کند. مشرکان در خواسته های خود کمترین صداقتی نداشتند و چه بسا عمل به خواسته های آنها، حمل بر همان تهمت کهانت و سحر می شد.
ماجرای استمداد از یهودیان یثرب ص261-265
نضر بن حارث از اشراف اسطوره شناس مکی در تلاشی ناموفق کوشید با نقل اساطیر تاریخی ایران، به مقابله قرآن رود. در منابع نقل شده که پس از عدم موفقیت، اشراف همان نضر را به همراه عقبه بن ابی معیط به یثرب فرستادند تا با علمای یهود چاره ای بیندیشند. علمای یهود سه پرسش درباره اصحاب کهف، ذوالقرنین و حقیقت روح از پیامبر پرسیدند. مطابق این افسانه چون پیامبر از گفتن «ان شاء الله» غفلت کرد(!)، خداوند ارسال جبرئیل را برای آموزش پاسخ به تعویق انداخت و پیامبر در این پانزده یا چهل روز به شک و تردید افتاد! سرانجام سوره اعراف نازل شد و ماجرا خاتمه یافت. نکات زیر درباره این داستان قابل بررسی است:
- در باب شأن نزول آیات مربوط به اصحاب کهف و ذوالقرنین در سوره کهف، مفسرین اجماع ندارند و فقط تعدادی از آنان به گزارش ابن اسحاق اعتماد کرده اند. ضمنا مفسرین قائل به نزول یک باره تمام سوره کهف یا حداقل آیات مورد نظر نیستند.
- آیه «یسئلونک عن الروح» در سوره اسراء آمده که قبل از سوره کهف نازل شده است.
- داستان اصحاب کهف در میان اعراب رواج داشته و پرسش از آن نامعقول بوده. بر خلاف داستان ذوالقرنین و مسئله روح و ده ها مسئله دیگر که آیات با عبارت «یسئلونک» آغاز می شوند، داستان اصحاب کهف بدون این عبارت مطرح شده که نشان می دهد طرح آن به قصد پاسخ نبوده.
- در نقل ها نیز اختلاف است و برخی دو نفر و برخی سه نفر را نمایندگان قریش گفته اند. بعضی نیز به جای سوال از روح، داستان موسی و عالم را گفته اند. شهر مورد نظر را نیز برخی نجران و برخی یثرب نقل کرده اند.
- اگر تأخیر پانزده یا چهل روزه اتفاق می افتاد، قریش پیامبر را سرزنش کرده و تحت فشار قرار می دادند، حال آنکه در گزارش ابن اسحاق تنها از گفتگوی ملایم قریش با هم برای این تأخیر سخن رفته نه از شادی و تمسک به جو تبلیغاتی که اگر بود، طبیعی می بود.
- در داستان آمده که پس از خاتمه دوره تأخیر، پیامبر به جبرئیل گفت آن اندازه تأخیر داشتی که می به تردید افتادم! نوشته اند که جبرئیل در پاسخ این آیه را برخواند: «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَینَ أَیدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَینَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیا(مریم/64)». گذشته از بی اساس بودن تردید پیامبر، جاعل داستان توجه نداشته که جبرئیل آیات الهی را به فرمان خداوند نازل می کرد نه در ضمن گفتگوی شخصی با حضرت رسول. ضمنا آیه فوق در سوره مریم است در حالی که سوره مریم به اجماع علمای تاریخ قرآن مدتها پیش از سوره کهف نازل شده است.
- علی رغم داستان ابن اسحاق، یهودیان برای قصه اصحاب کهف اعتباری قائل نیستند، بلکه این داستان مورد اعتماد مسیحیان است.
- نسبت دادن تردید به پیامبر از عدم معرفت دقیق به یقین آن حضرت ناشی شده ]و به نظر می رسد در راستای مجموعه جعلیاتی است که نقاط ضعفی را به حضرت رسول نسبت داده و در مقابل نقاط قوتی را برای برخی اصحاب قائل می گردند[.
ج) ناکامی در سیاست انزوا و اتخاذ رویکرد خشونت ص265-269
نام مشهورترین شکنجه شدگان:
- بلال حبشی مولای بنی جمح و برده امیه بن خلف
- عامر بن فهیره (شهید بئر معونه)
- صهیب بن سنان رومی
- خباب بن ارت
- ابوفکیهه، برده صفوان بن امیه که توسط امیه بن خلف شکنجه می شد.
- ام عمیس (ام عنیس) کنیز بنی زهره یا بنی تیم بن مره که اسود بن عبدیغوث او را شکنجه می داد.
- زنّیره، کنیز بنی عدی که توسط عمر شکنجه می شد.
- نهدیّه و دخترش، کنیزان بنی عبدالدار.
- لُبینه کنیز بنی مؤمل که عمر او را شکنجه می داد.
- یاسر بن عامر عنسی، سمیه همسر یاسر، و عمار بن یاسر.
در منابع از پنج نفر نام برده شده که در اثر شکنجه مرتد شدند و آیه 98 سوره مبارکه نساء درباره این افراد که در بدر کشته شدند نازل شد.
بررسی انتقادی اخبار و روایات سیره نبوی - قسمت ششم
مردی به نام بحیرة بن فراس که از قدرت قریش خشمگین و در آرزوی سلطه بر مکه بود، گفت که بنی عامر حاضر است با شرط واگذاری جانشینی به ایشان، وی را یاری نماید. این پیشنهاد حتی اگر به مسلمان شدن واقعی بنی عامر و فراهم شدن زمینه حضور پیامبر در میان بدویان منجر نمی شد، از منظر سیاست پیشگی راه موقتی برای کاهش فشار قریش بود و نباید به سرعت و صراحت به آن بی توجهی می شد؛ اما تمام سیره نویسانی که این ماجرا را نقل کرده اند، می نویسند که پیامبر(ص) پاسخ داد: «اختیار این امر با خداست و او آن را در هر جا که خود بخواهد قرار خواهد داد.»
مسافرت به طائف (294-299)
در عام الحزن، پس از مسئله غم انگیز در کنار گستردگی آزارهای مشرکان، بن بست دعوت در مکه بود. آمار بسیار کم ایمان آورندگان به اسلام در این زمان، نشان دهنده موفقیت اشراف مکه در محدود کردن اسلام بود. در سه سال آخر دوره مکی، هنوز حمایت تعصب آمیز بنی هاشم اصلی ترین عامل بقای پیامبر(ص) در مکه بود، اما فقدان ابوطالب، امکان حضور آزادانه را در مجامع از ایشان گرفته بود.
آزار و استهزاء گسترده نسبت به شخص پیامبر(ص) انجام می شد در صورتی که بر عکس گذشته گزارشی از آزار و شکنجه مسلمین در این دوره نداریم. بنابراین قریش از سال دهم به بعد، تمام فشار سیاسی و اجتماعی و تبلیغاتی خود را بر شخص پیامبر متمرکز نموده بودند.
تصمیم برای سفر به طائف در چنین شرایطی به دو دلیل می توانست باشد: نخست یافتن جایی برای خارج شدن دعوت از بن بست. دوم نجات خویش از آزارهای فزاینده که حتی می توانست منجر به قتل ایشان گردد. این سفر همراه با زید بن حارثه و یا به تنهایی انجام گرفت.
خلاصه گزارش: پیامبر(ص) برای جلب حمایت سه برادر به نامهای عبدیالیل، مسعود و حبیب که پسران عمرو بن عمیر بودند، روانه طائف شد، اما آنان وی را تکذیب کردند و سفیهان و کودکان طائف را تشویق به اهانت و آزار پیامبر(ص) کردند. حضرت رسول با سر و صورت خون آلود از طائف خارج شد و در سایه تاکی از باغ عتبه و شیبه پسران ربیعه نشست. آنها از سر دلسوزی طبقی از انگور را توسط عداس غلام مسیحی خود برای پیامبر(ص) فرستادند و عداس در جریان گفتگو با ایشان ایمان آورد.
گزارش فوق که به ظاهر متواتر اما خبر واحد ابن اسحاق است، موجب شده تا این تصور به وجود آید که پیامبر(ص) از همان بدو ورود از طائف رانده شده است، در حالی که برخی منابع تصریح به توقف ده روزه ایشان دارند. محدود کردن اشراف طائف به پسران عمیر، آن هم کسانی که نام و رسم روشنی از آنان در متون رجالی نیست، ظاهرا زائیده کوشش های پنهان کارانه صحابه ثقیفی است که در نیمه اول قرن دوم برای پوشیدن سوابق دشمنی آنان با پیامبر(ص)، انجام دادند. می دانیم که برخی دروغ پردازان برای بزرگ کردن ثقیف، اشعاری را به امیة بن ابی الصلت نسبت داده اند از جمله قصیده ای در مدح پیامبر، و یا اشعاری حاوی کلماتی مذهبی که گاه عین عبارات قرآنی است!! با توجه به نفوذ فوق العاده قریش در طائف و با در نظر گرفتن توقف پیامبر در آن شهر تا زمان واکنش تند اهل آنجا، احتمال تحت فشار قرار گرفتن اشراف طائف توسط قریشیان برای اخراج پیامبر(ص) بسیار قابل توجه می گردد.
بازگشت پیامبر به مکه آن هم با استفاده از جوار مطعم بن عدی، آشکارا از ضعف پایگاه ایشان در مکه حکایت دارد. در این دوره بود که آنها آب دهان به صورت وی می انداختند و زنان و کودکان را وا می داشتند تا هنگام عبور، خاکستر و شکمبه گوسفند بر سر وی خالی کنند.
دعوت بدویان (299-300)
اندکی پس از بازگشت، پیامبر(ص) برای تبلیغ عازم واحه های بدویان گردید. این بدویان هر چند از متحدان قریش بودند، اما در پی دست آویزی برای شکستن این سلطه بودند. این دعوت و تبلیغ بسیار بی بی ثمر بود. ایشان به سراغ قبیله بنی عامر بن صعصعه رفت. مردی به نام بحیرة بن فراس که از قدرت قریش خشمگین و در آرزوی سلطه بر مکه بود، گفت که بنی عامر حاضر است با شرط واگذاری جانشینی به ایشان، وی را یاری نماید.
این پیشنهاد حتی اگر به مسلمان شدن واقعی بنی عامر و فراهم شدن زمینه حضور پیامبر در میان بدویان منجر نمی شد، از منظر سیاست پیشگی راه موقتی برای کاهش فشار قریش بود و نباید به سرعت و صراحت به آن بی توجهی می شد؛ اما تمام سیره نویسانی که این ماجرا را نقل کرده اند، می نویسند که پیامبر(ص) پاسخ داد: «اختیار این امر با خداست و او آن را در هر جا که خود بخواهد قرار خواهد داد.»
این سخن کوتاه که رسول خدا که با طرح آن هم حمایت نظامی بنی عامر را از دست داد و هم امکان رفت و آمد آسوده در میان واحه های بدوی را، حاوی باورهای زیر است:
1. پیامبر(ص) به ضرورت تعیین جانشین برای خویش وقوف داشته و می دانسته که مسلمین بعد از او جانشین و پیشوایی لازم دارند.
2. پیامبر(ص) می دانسته که اختیار تعیین جانشین خویش را ندارد و با میل و اراده خود نمی تواند رهبر پس از خود را تعیین کند و او فقط مأمور ابلاغ آن است.
3. رسول خدا(ص) در طول دعوت، به اجمال از ضرورت تعیین جانشین برای امت سخن می گفته و موضع سکوت نداشته است.
[1]- بعد از ظهور اسلام، فرزند آوری از موجبات آزادی کنیز گردید.